بعضی چیزها را که هرگز نمیتوانم در موردِ خودم بگویم و بعضیها هم کمابیش از سنخ و محتوایِ یادداشتها معلوم است. بهقولِ راز بازیِ خطرناکی ست و باید مواظب بود.
و اما پنج نکته که احتمالاً خیلیتان در موردِ من نمیدانید:
1. بچه که بودم گمان میکردم یک مرضی دارم که باعث میشود برای مدتی کمابیش طولانی دهنام را باز نگه دارم و دم و بازدم عمیقی انجام بدهم. بعدها فهمیدم اسماش "خمیازه" است و بقیه هم به آن مبتلا هستند.
2. برادر بزرگِ من که دو سال از من بزرگتر است و همبازیِ دورانِ کودکیام هست (و یکی از دلپذیرترین خاطراتِ من و او قلعهای بود که در دنیای کودکیمان بر فراز دستشویی حیاتِ خانه ساخته بودیم و معاهداتی که در تقسیم کشورهای جهان یا جنگ/صلح میانِ خودمان دوتا میبستیم) یکبار وقتی من سه یا چهارساله بودم از روی شیطنت به من گفت که یک بچهی سرراهی بودهام و بابا و مامان من را از دیگران گرفتهاند. هیچوقت فراموش نمیکنم که این داستان چقدر بر من تاثیر گذاشت و تا مدتها چه خیالهایی که نکردم و چه غصههایی که برای سرراهی بودنام نخوردم.
3. خوب بهیاد دارم که دورهای بود در اواسطِ دبستان، که همچون دیوانگان بهدنبالِ حس و حال خاص کودکی و دورانِ خوش بچگیام میگشتم. واقعاً حس میکردم که چیزی گم کردهام و چیزهایی تغییر کرده است و از این حس رنج میبردم. این ماجرا تقریباً برای خانواده به شکل یک معضل درآمده بود. من حتی تا گنجه و کمد هم میرفتم تا ببینم کودکیام کجا گم شده است! حتی به اعضای خانواده اتهام "دزدیِ کودکیام" را بستم.
4. من خیلی دوست دارم با آدمها آشنا بشوم. آدمهای جدید، دنیایِ جدیدی هستند و هر کدامشان برای من یک قصهی تازه و منحصر بهفرد. بعضی آدمها برایام داستانِ کوتاه هستند و بعضی بلند. تنها نمیدانم چرا با وجودِ اینکه علاقهی فراوان به آشنایی با دیگران دارم ولی اکثراً در اتاق خودم زندگی میکنم. حتی خانواده گاهی بههمین خاطر به من اعتراض میکنند که حضور تو در جمع اهالی خانه اصلاً حس نمیشود. تا آنجا که خودم را شناختم یک صمیمیتِ ظاهری/عمومی نسبت به همه دارم اما کمتر با کسی احساس دوستی عمیق میکنم.
5. در من حالاتِ عشق و نفرتِ توأمان نسبت به همه چیز وجود دارد. من دچار یک Ambivalence تمامعیار هستم. بخشی از این حالت ناشی از تردیدِ ویرانگری ست که در همهی زندگیام لانه کرده است. از تصمیمگیریها بگیرید تا حتی احساسات و عواطف. نسبت به خودِ وبلاگنویسی و برخی آدمهای دنیایِ مجازی و حقیقی هم همینطور هستم. البته این را هم بگویم که در رابطههایِ خودم زود عاشق میشوم و خیلی دیر فارغ. مثلاً اخیراً یک دختری سر راهِ من قرار گرفت که به بدترین شکل ممکن رابطه را تمام کرد ولی من هنوز که هنوز است و تقریباً بهاندازهی عمر رابطه از پایاناش میگذرد، به او و خندههایش فکر میکنم و دچار احساساتِ نوستالژیک/رومانتیک میگردم. در ضمن من هم خیلی خوب میخندم و هم خیلی خوب گریه میکنم. ( نکتهی خودشیفتهوار: وقتی گریه میکنم چشمهایام قشنگتر میشود!) ولی مشکل آن است که بیش از حد خوشخنده هستم و نه تنها نمیتوانم جلویِ خندهام را بگیرم که به هر چیز بهظاهر بیربطی میخندم و خیلی هم بلند میخندم و همیشه هم بههمین خاطر از جانبِ اطرافیان مشمولِ تذکر میگردم. (این جرزنی شیطنتآمیزی بود و بهنظرم سه چهار نکته را در این بند چپاندم.)
برایِ دعوتِ دیگران به بازی، راستش آن است که دوستانِ نزدیکِ من همگی با پسورد و با خوانندگانی محدود مینویسند و من نیز قرار بود بهزودی به حالِ سابق (خصوصی) بازگردم.
امیدوارم تکراری دعوت نکرده باشم! بسیاری پیشاپیش به بازی گرفته شدهاند و برخی نیز همانندِ نیلبکِ عزیز مدتی ست که وبلاگنویسی را بهحالِ تعلیق درآوردهاند یا مانندِ هدا گویا این جهانِ مجازی را ترک گفتهاند.
پ.ن:
پ.ن:
تمپلیتِ من در اینترنت اکسپلورر مشکلاتِ زیادی دارد از جمله اینکه لینکهای ابتدای هر خط در صورتی که تنها یک کلمه باشند، کار نمیکنند. بههرحال آدرس یادداشتِ نگین چنین است:
مورد سومت بسیار عجیب و زیبا بود. راستی من درست نفهمیدم، خیال میکردی کودکی یک چیزی است مثل توپ فوتبال یا شال گردن که توی کمد دنبالش میگشتی؟
پاسخحذفخوب این قسمتِ قضیه به همان نکته ی دیوانگی که در آغاز گفتم باز می گردد.
پاسخحذفعرض نکردم همچون دیوانگان؟
:)
سلام
پاسخحذفمرسی از استجابت دعوت
:)
چه بامزه که همیشه ادم ها در طول عمرشان کم کم کشف می کنند که تمام تفاوت های خیالیشان درواقع اشتراکات حیرت انگیزشان با همنوعانشان است! حالا کم یا زیاد.تمامش مثل همین خمیازه...
درباره شماره چهار نگران نباش.چون آدم ها یا یک دوستی عمیق در زندگیشان دارند و یا حتی همان یکی را هم ندارند.پس تا اینجا تازه شدی مثل بقیه.با اینحساب که ممکن است دیگران فکرش را هم نکنند!
و
فقط آدم هایی که خوب احساس می کنند می توانند خوب بخندند.خوب گریه کنند...
و چه بازی جالبی است این یلدا بازی!
:)
مخلوق نازنین درود
پاسخحذفدر مورد پست قبلی ات کمی حرف داشتم که در اولین فرصت همان جا خواهم نوشت.
در مورد این بازی یلدا هم گمان می کنم آدم ها بر خلاف آن چه که ادعا کرده اند، بسیار گزینشی و رویا پردازانه عمل کرده اند. به جز تعداد معدودی، از بسیاری دیگر بوی تخیل و قصه پردازی به مشام می رسد. مثل همیشه. آدم ها حتی در این مورد خاص هم با خود صادق نیستند.
ajabzzzzzzzzzzzz
پاسخحذفدر رابطه با پست نقد انسانگرايي..
پاسخحذفسلام اميرجان,به گمانم بايد بين خداي
روانشناختي (يا بگو اگزيستنسيال) وخداي جهانشناختي(انتولوژيكال) فرق گذاشت شايد علم
علنا اسمي از خدا نبرد ولي جستجوي منشا حيات وتبيين جهان در علم رويكردي است مشهود اينكه منتج به نتيجه هست يا نه مطلب ديگري است. ولي خدايي كه معنا بخش زندگي باشد از علم ساخته نيست.ازديدگاهي ديكردرد ادمي به نظرمن معناست البته واژه معناخيلي كلي يه و من يه نظرياتي دارم ولي چيز ديگه اي ميخوام بگم .حرفم اينه كه درد بيدرمون(يا درموندار)ادميزاد انتولوژيك نيست سايكولوژيكه, گاو چه ميدونه افسردگي چيه وهمچنين گاوهاي دوپا,ادمهاي بقول محمد" كالانعام بل هم اضل" واقعا بودونبود خداي عله العلل چه فرقي ميكنه براشون؟ بله درد ادمي حتا خداي محرك اول وعله العلل هم نيست. فرض كن خدايي باشه وظهور كنه ولي خبيث باشه وبگه امر است بر شما زنا و توحش يقينا بسياراني عاصي اينخدا خواهند بود وجهنمش ميشود زندان خوبان.ضمنا اشاره خوبي داشتي كه خدا(اگرباشد) با هيچ ضرورتي مساوي خداي اديان نيست. اين نكته بنظرم خيلي مهمه ومهمتر اينكه حسن السوال نصف العلم.اصلا بايد ببينيم واقعا چه مرگمونه چه دردمونه......... قربانت منوچهر
درود بر امیر یحیی، ابن مخلوق
پاسخحذفتارنمای آریای عزیز با هیچ فیلتر شکنی برای من باز نمی شود. اگر می توانی، یا اگر خودش این جا را می خواند، لطفا آدرس کیهانگشت فیلتر نشده را برایم بنویسید. از حضرت قاضی شارع، قاضی القضات باشتین هم تقاضا دارم در صورت تمایل، بنده ی حقیر را هم به فهرست دعوت شده گان تارنمایشان بیفزایند.
salam az yalda bazi inja part shodam . an ham nagahan.morede donbale kodaki gashtan jaleb bod...
پاسخحذفin tanaghoze bein barghariye ertebar ba otagh neshini az on chizayw mobhame ke kashfeshon lezat bakhshe ...
bad ham nist yalda ta eid edame dashte bashe ta hame benvisan.
پاسخحذفمشعوف شدیم از دعوت و شرمنده شدیم از دیر دیدنش
پاسخحذفمانی گرامی!
پاسخحذفکیهانگشتِ آریا تا آنجا که من می دانم آدرس آلترناتیو و بدونِ فیلتر ندارد. البته می توانی از فیلترشکن های معمول برای ورود به آن استفاده کنی. من هم هر از چندگاهی یکی را در بخش "گیفت" معرفی می کنم.