بسیار گفتهاند که نابترین جلوهی عشق را باید در وجودِ مادر یافت. اما گویا فراموش کردهاند بگویند که نفرتِ محض نیز در هیچکجا همچون وجودِ مادر نمیتواند ببالد.
زنها موجوداتِ پیچیده و توبرتویی هستند، و هنگامی که زنی مادر شود، گویا دیگر هرگز نمیتوان او را کشف کرد یا بازشناخت.
زنِ زاینده، زنِ حامله، زنی که باری دارد از جنسِ خون و گوشت و حیات؛ آیا بهراستی چنین چیزی تهوعآور نیست؟
نفرت را در مورد مادران نمي دانم! اما همواره مادر بودن و آفريدن در نظرم رازي وحشتناك است كه از دانستنش مي ترسم! مادرم مي گويد تا مادر نشوي نمي فهمي!!!
پاسخحذفدیروز اتوبوس خیلی شلوغ بود..از لا به لای دست و سرِ خانوما نگاهم متوجه یه خانوم و بچه اش شد!بچه آروم خوابیده بود و توجهی به جیغ و داد های آدمهای دور و برش نداشت...مادرش تا نگاه من رو دید ، سر فرازانه نگاهم کرد!...:)
پاسخحذفمادر ها به مادر بودنشان گاهی افتخار می کنند!
گوته در کتابش فاوست می نویسد انسان فقط از طریق زایندگی ست که می تواند درکی از زندگیش داشته باشد!
حالا این زایندگی و اون زایندگی چه قدر شبیه همند؟
کامنتمو خورد باز که. گفتم که واسه اثبات اون قضیه، وجود تو تنها کافیه :ي
پاسخحذفببین تو که لینکات کمه، از اول همه رو وارد کن. روی یونیکد نباید بذاری موقع تایپ کردن اسما.
پاسخحذفبا تشکر
همون :ي
تهوع آور بودن اش را نمی دانم اما این که کسی آن را اینطور بیابد را درک می کنم :)
پاسخحذفدرود
پاسخحذفآیا تا بحال زایمانی را دیده اید؟ فرقی نمی کند زایمان یک انسان و یا یک حیوان. من تا وقتی ندیده بودم برایم امری تهوع آور و وحشتناک بود ولی وقتی اولین زایمان توامان یک گوسفند را دیدم آن لحظه آنقدر برایم باشکوه بود که آرزوی مادر شدن کردم. لحظه ای سرشار از حیات و انرژی . یک زندگی دوباره و این زایندگی نه تنها در بعد جسمانی اش با شکوه بود که در بازگشت به خویشتن نیز چنین بود.بازگشت دوباره به خود و آغاز زندگی روانی از دوران نوزادی که تا کنون نیز ادامه دارد . اگرچه بسیار برایم دردناک بود ولی گذر از هر مرحله رشد روانی شادی بسیاری برایم آفرید.
تولد دوباره روانی در دیگران می تواند با فرزند آوری آنان آغاز شود اگر بتوانند با کودک خود کودکی کنند و خویشتن را در آیینه آنان ببیند.
در ضمن از مطالب شما و نوع نگارشتان بسیار لذت می برم.
شادکام باشید.
راحله
مبارز کوچکِ عزیز!
پاسخحذفمن برایِ زایندگی و در کل زنانگی گونهای تقدس قائل هستم یا به تعبیری اسطورههایِ زنانه از هستی و آفرینش را عمیقتر یافتهام. اما تمام مسئلهیِ من آوردنِ موجودی دیگر به این جهانِ فلاکتبار است.
اما مقصودِ فاوست از زایندگی طبعاً زایش درونی ست (دستِ کم من اینجوری می فهمم) نه آنچه من از زایش طبیعی و جسمانی در نظر داشتم.
وانگهی تجربهای که از آن مادر نگاشتید، بسیار زیبا بود! گرچه من با مادر و حس مادربودن و اینجور چیزها بهشدت بیگانه هستم. نمیفهمم چرا آن مادر به مادربودنش بالیده است. میگویند مادران سمبل ازخودگذشتگی و ایثار هستند. اما من در همان ایثار هم خودخواهی میبینم. احساساتِ درونی یک مادر چنین ایثاری را طلب میکند. اگر زنی بر این احساس مادری/زایندگی غلبه کند لابد از سویِ همان کسانی که قرار بود مفتخر به ازخودگذشتگی شود، به خودخواهی متهم خواهد شد. اما من چنان زنی را بیشتر ارزش مینهم، چون توانسته از محدودیتِ طبع مادرانهیِ خود فراتر رود.
hum
پاسخحذف!
what a description