برخی تئاترها هستند که خاطرهیشان در ذهن و ضمیرِ آدم تهنشین میشود. نه فقط خاطره که تاثیری بهمثابهی چکیدهی تمامیِ آناتِ نمایش را در تو به یادگار میگذارند. «آتن – مسکو» با بازیِ سه بازیگرِ نازنینش از همین نوع بود.
متنِ ادوکیموس تسولاکیدیس برداشتِ امروزیِ نویسندهی یونانی از «سه خواهر» آنتوان چخوف است. دو خواهرِ بزرگتر پس از فروپاشیِ نظامِ سوسیالیستیِ شوروی برایِ یافتنِ کار و تجربهی زندگیِ تازهای به یونان مهاجرت میکنند. داستان از جایی شروع میشود که ایرنا، خواهرِ کوچک، خبر میدهد که بهزودی از مسکو (زادگاهِ هر سه خواهر) واردِ آتن خواهد شد؛ قصهی سه خواهری که در عینِ دوری از یکدیگر به هم نزدیکند و در عینِ عشق به یکدیگر از هم متنفرند.
«مادرِ مقدس!»؛ عبارتی که ایرنا با شنیدنِ میزانِ داراییِ الگا از زبانِ خواهرش ماشا (که هر دو گمان میکردند از راهِ روسپیگری به آن دست یافته) بر زبان راند و حالت و نحوهی تکلمِ این واژگان چنان بود که بهترین طنزِ نمایش و کوبندهترین تمسخر را نسبت به باورهای کلیسا (آن هم از زبانِ دختری درآمده به جامهی راهبگان و خدمتکارانِ مریمِ مقدس) رقم زد.
«خواهر ایرنا! شما خیلی خیلی خیلی دنیوی هستید!» این جملهای بود که مادرِ مقدس در نامهای و در ذکرِ سببِ لزومِ اخراجِ ایرنا از کلیسا نگاشته بود و ماشا در حالی که این جمله را برای الگا میخواند، همراه با خواهرِ کوچکتر هر سه به ناسازگاریِ راهبگی با روحیهی ایرنا میخندیدند. روحِ سکولار را بهتمامی در این عبارت و در شخصیتِ شیطان، زندگیپرست و لذتجوی ایرنا میتوان نظاره کرد.
در کل بازیِ رویا میرعلمی (همان قمریِ بیداریخانهی نسوان) در نقشِ ایرنا از جهتِ کمیکبودن و تصویرِ طنزآمیزِ تضادهای روحیهی دختری جوان و پرشر و شور با چهارچوبهای خشک و زندگیستیزِ کلیسایی بسیار استادانه بود!
طراحیِ صحنه و خصوصاً پسزمینهی بار (در آپارتمانِ الگا) نیز بسیار خلاقانه و زیبا بود!
از میانِ الگا، ماشا و ایرنا من عاشقِ شخصیتِ ماشا و بازیگرِ زیبای او شدم. شاید نه تنها بهخاطرِ فرزندِ میانه بودنش و نه تنها بابتِ زندگیِ بیقید و آنارشیستیاش که در تیپِ غیرِرسمی و راحتش نیز نمودِ ظاهری داشت، بلکه بیشتر بهسببِ تشابه در شخصیت و رفتار خصوصاً کلهشقی و حسادتِ درونگرای او.
گرچه هر سه خواهر عمیقاً مرد دوست بودند اما در سراسرِ نمایش هیچ ردِ پایی، چه فیزیکی چه شنیداری، از مردان وجود نداشت. ارتباطِ تماشاگر با مردانِ این نمایش تنها بهوسیلهی روایتِ زنان از آنان ممکن بود. شاید این حضورِ مردان در زندگیِ سه خواهر در عینِ غیابِ مردانهی نمایش، میخواست تاکیدی باشد بر سنگینیِ بارِ زنانگی در جامعهای کمابیش مردسالار و مشکلاتِ زن بودن در دورههای بحرانِ یک کشور.
در همین زمینه:
بازیِ پنهانِ شخصیت (تحلیلِ ساختار و درونمایهی نمایش)
تنهایی و اصالتِ وجودیِ زن / گفتوگو با کتایونِ فیضمرندی
عقلِ زودرسِ زنانه / نیما قاسمی
متنِ ادوکیموس تسولاکیدیس برداشتِ امروزیِ نویسندهی یونانی از «سه خواهر» آنتوان چخوف است. دو خواهرِ بزرگتر پس از فروپاشیِ نظامِ سوسیالیستیِ شوروی برایِ یافتنِ کار و تجربهی زندگیِ تازهای به یونان مهاجرت میکنند. داستان از جایی شروع میشود که ایرنا، خواهرِ کوچک، خبر میدهد که بهزودی از مسکو (زادگاهِ هر سه خواهر) واردِ آتن خواهد شد؛ قصهی سه خواهری که در عینِ دوری از یکدیگر به هم نزدیکند و در عینِ عشق به یکدیگر از هم متنفرند.
«مادرِ مقدس!»؛ عبارتی که ایرنا با شنیدنِ میزانِ داراییِ الگا از زبانِ خواهرش ماشا (که هر دو گمان میکردند از راهِ روسپیگری به آن دست یافته) بر زبان راند و حالت و نحوهی تکلمِ این واژگان چنان بود که بهترین طنزِ نمایش و کوبندهترین تمسخر را نسبت به باورهای کلیسا (آن هم از زبانِ دختری درآمده به جامهی راهبگان و خدمتکارانِ مریمِ مقدس) رقم زد.
«خواهر ایرنا! شما خیلی خیلی خیلی دنیوی هستید!» این جملهای بود که مادرِ مقدس در نامهای و در ذکرِ سببِ لزومِ اخراجِ ایرنا از کلیسا نگاشته بود و ماشا در حالی که این جمله را برای الگا میخواند، همراه با خواهرِ کوچکتر هر سه به ناسازگاریِ راهبگی با روحیهی ایرنا میخندیدند. روحِ سکولار را بهتمامی در این عبارت و در شخصیتِ شیطان، زندگیپرست و لذتجوی ایرنا میتوان نظاره کرد.
در کل بازیِ رویا میرعلمی (همان قمریِ بیداریخانهی نسوان) در نقشِ ایرنا از جهتِ کمیکبودن و تصویرِ طنزآمیزِ تضادهای روحیهی دختری جوان و پرشر و شور با چهارچوبهای خشک و زندگیستیزِ کلیسایی بسیار استادانه بود!
طراحیِ صحنه و خصوصاً پسزمینهی بار (در آپارتمانِ الگا) نیز بسیار خلاقانه و زیبا بود!
از میانِ الگا، ماشا و ایرنا من عاشقِ شخصیتِ ماشا و بازیگرِ زیبای او شدم. شاید نه تنها بهخاطرِ فرزندِ میانه بودنش و نه تنها بابتِ زندگیِ بیقید و آنارشیستیاش که در تیپِ غیرِرسمی و راحتش نیز نمودِ ظاهری داشت، بلکه بیشتر بهسببِ تشابه در شخصیت و رفتار خصوصاً کلهشقی و حسادتِ درونگرای او.
گرچه هر سه خواهر عمیقاً مرد دوست بودند اما در سراسرِ نمایش هیچ ردِ پایی، چه فیزیکی چه شنیداری، از مردان وجود نداشت. ارتباطِ تماشاگر با مردانِ این نمایش تنها بهوسیلهی روایتِ زنان از آنان ممکن بود. شاید این حضورِ مردان در زندگیِ سه خواهر در عینِ غیابِ مردانهی نمایش، میخواست تاکیدی باشد بر سنگینیِ بارِ زنانگی در جامعهای کمابیش مردسالار و مشکلاتِ زن بودن در دورههای بحرانِ یک کشور.
در همین زمینه:
بازیِ پنهانِ شخصیت (تحلیلِ ساختار و درونمایهی نمایش)
تنهایی و اصالتِ وجودیِ زن / گفتوگو با کتایونِ فیضمرندی
عقلِ زودرسِ زنانه / نیما قاسمی
نمایشِ «آتن - مسکو» در یونان اجرا میشود / کنسولِ یونان
احساس خسران مي كنم !
پاسخحذف