۱۳۹۱ اسفند ۳۰, چهارشنبه

پسا کسان، پسا چیزها

- عصرِ پساموسوی و پسااحمدی‌نژاد، پیش از هر چیز عصرِ پساخاتمی است.

- داستان را به گونه‌های فراوان تا چند ماهِ آینده مکرر خواهند کرد. مشکل این است که یک دسته از استدلال‌ها گویی همیشه برای موافقانِ شرکت در انتخابات واجب‌الصدق است و در هر شرایطی به‌نحوِ ضروری و کلی درست است. اینکه «نتیجه یا یک حکومتِ نظامیِ تمام‌عیار خواهد بود که دوامی نخواهد داشت یا نابودی» بی‌کم‌وکاست درباره‌ی انتخاباتِ پیشین هم به هزار و یک بیان گفته شد اما دیدیم که رژیمِ اسلامی کودتا کرد و هزینه‌های آن را هم به‌جان خرید و اکنون هم هیچ پشیمان نیست. بعد هم حکومتِ نظامیِ تمام‌عیار یعنی چه؟ چیزی که الان در کشور وجود دارد یک حکومتِ نظامیِ نیم‌عیار است؟ این ابهام‌ها برای چیست؟ یعنی این‌بار ولی‌فقیه را سرنگون خواهند کرد؟ آنگاه ما چرا در انتخابات شرکت کنیم؟ که ولایتِ فقیه بماند؟ یا چه؟

- مساله این است؛ اگر خامنه‌ای (درست همچون خمینی) کلِ ساختارِ همین قانونِ اساسیِ موجود را به‌دلخواه و از روی پسند و مصلحتِ فردی زیر و رو کند و از آن کاریکاتور بسازد هیچ ایرادی ندارد اما باید تا می‌توانیم ملت را بترسانیم از خطرِ غلبه‌ی نظامیان یا باندِ البته خطرناکِ احمدی‌نژاد که اگر روی کار بیایند (مگر نیامده‌اند؟ پس این هشت سال چه کسی/کسانی بر سریرِ قدرت لمیده بودند؟) چه‌ها بشود که نگو و نپرس! اخته‌کردنِ نهادهای قانونی به‌دستِ رهبر هیچ مهم نیست اما اینکه چه کسی دولت را به‌دست می‌گیرد اهمیتِ حیاتی دارد؛ من نامِ اینجور رفتارِ سیاسی را فریبکاری می‌گذارم.

- «اطمینان به تعیینِ تکلیفِ خونِ شهدا با رای به خاتمی»: رجوع کنید به مدخلِِ "محکومیت سربازِ وظیفه برای دزدیدنِ ریش‌تراش"

- «اطمینان به آزادیِ زندانیانِ سیاسی با رای به خاتمی»: رجوع کنید به مدخلِ "حبسِ پانزده ساله‌ی بهروزِ جاویدِ تهرانی"

- و بسیار شگفت‌انگیز است که این مردم اگر انتخابات را تحریم کنند بی‌درنگ باید نتیجه بگیریم که «یا به وضعیتِ کنونی راضی‌اند یا منتظرِ سربازانِ آمریکایی هستند»! دوستان با اینکه مدعی‌اند صندوقِ رای تنها نمادِ فعالیتِ شهروندان برای تعیینِ سرنوشت‌ِشان نیست اما برای نواختنِ تحریم‌کنندگان همیشه به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که کنشِ سیاسی را تنها و تنها در قالبِ شرکت در انتخابات محدود می‌کند. این تناقض‌گویی‌ها و رویکردهای یک بام و دو هوا راه به جایی نمی‌برد.

- بسیجِ اجتماعی؟ مردم را گردِ هم آوریم برای اینکه خاتمی بیاید؟ روی چه حسابی؟ صد البته که «مسوول، خودِ ما هستیم» اما مسوولِ چه چیزی؟ چرا ملت مسوول است که خاتمی را دوباره بر صندلیِ قدرت بنشاند؟ از کجا به این نتیجه‌ی تکراری و واجب‌الصدق رسیده‌اید که «اگر فشارِ اجتماعی را شکل بدهیم نظام تن خواهد داد»؟ خیلی روشن بگویم که نمی‌ارزد و هیچ نمی‌فهمم که با کدام منطقِ سیاسی قرار است از مردمِ پساکودتا بخواهیم که چنین هزینه‌ای برای چنین کسی پرداخت کنند.

- در پای بیانیه‌ی دعوت از خاتمی (که دو امضای آن تکراری است) نامِ یوسفِ اباذری را دیدم. چهار سال پیش درباره‌ی «لزومِ پشتیبانی از خاتمی» (که از سوی مصطفی ملکیان طرح شده بود) در این کامنت دیدگاهِ خود را گفتم و هنوز هم به آنها باورمندم؛ خاتمی کمینه‌ی ویژگی‌های بایسته‌ی یک رجلِ سیاسی  را ندارد.

- تاج‌زاده اینهمه گفت اما هیچ نگفت که چرا حکومت باید به یک انتخاباتِ سالم و بی‌تقلب تن دهد؟ خیلی روشن است که نظام نیازی ندارد هزینه‌ی ردِ صلاحیت خاتمی را پرداخت کند. چرا که می‌توان او را به صحنه‌ی رقابت آورد و با داوریِ ولایی بازنده اعلام‌ش کرد.

- من با این یادداشتِ تارنمای «کلمه» (که در نوعِ خود بسیار جسورانه و روشنگرانه است و این شیوه‌ی عریان در تاختن به دیکتاتورِ اصلی و این بی‌پروایی در نقدِ خامنه‌ای شایسته‌ی آفرین‌گویی ست) بیش‌تر هماواز هستم تا اینجور آسمان به ریسمان بافتن‌ها برای توجیهِ شرکت در انتخابات و سپس موجه‌سازیِ خاتمی. آنگونه که من می‌فهمم موضعِ «کلمه» نسبت به انتخاباتِ یازدهم چیزی ست میانِ تحریم و مشارکتِ مشروط که اگر شرط‌های آن برآورده نشد، طبعاً رای‌دادن بی‌معنا خواهد بود. این هم مایه‌ی امیدواری است که این دوستان دستِ‌کم با تیمِ «جرس» و دیگر شیفتگانِ بلاشرطِ خاتمی مرزِ مشخص و متمایزی ترسیم کرده‌اند!

- شخصاً مخالفتی با نامزدیِ خاتمی ندارم چون هم تحول‌طلبان (دربرگیرنده‌ی براندازان و اصلاح‌گرایانِ ریشه‌ای/رادیکال) و هم هیاتِ حاکمه (خامنه‌ای و حلقه‌ی پیرامونش) کوچک‌ترین گرایشی به از سر گرفتنِ بازیِ موش و گربه با او ندارند. می‌توانید بگویید که شکستِ او مایه‌ی خرسندیِ افراط‌گرایانِ در دو سرِ طیف می‌شود اما این برچسب تغییری در واقعیتِ سیاسیِ تجربه‌شده پدید نخواهد آورد؛ خاتمی (به‌معنای دقیق) بی‌خاصیت است. حتی آنقدر مهم نیست که نظامِ سیاسی به او فکر کند. آمدن و نیامدنش برای رژیم چندان تفاوتی ندارد. برای ما هم. اما سلیقه‌ی حکومت به آمدنِ او نیست و شواهد نشان می‌دهد که گویا قرار است گماشته‌ای جز از باندِ احمدی‌نژاد برای ریاست‌جمهوریِ ولایی برگزینند. خاتمی تنها وقتِ حکومت و مخالفان‌ش را تلف خواهد کرد که البته هیچ‌یک دیگر علاقه‌ای به این هدردادنِ زمان ندارند.

۲ نظر:

  1. گه گاه از این اصرار جوانان اصلاح طلب تعجب می کنم که به بهانه مصلحت و سیاست بازی همه را به بی اصولی آن هم از بدترین نوعش دعوت می کنند... ماجرای حق و مصلحت و مرز میان آن ها همیشه برایم مبهم بوده و هست.. به هر رو گویا یکی از زخم های عمیق این جامعه فرار از اصول گرایی (طبعا نه از نوع آنچه که گروه های بنیادگرا بر خود نام نهاده اند!!)است!... به هر رو آنچه اینان به آن دعوت می کنند به قول بازجو! باز کردن روزه است با لقمه با عرض پوزش گه!... چه مصلحتی از این عشق بازیهای حضرات با حضرت خاتمی عایدمان می شود که قرار است دست از خیلی اصول بشوریم؟! راستش اگر قرار باشد دست از اصول گرایی بشویم ترجیح می دهم با تیم آقا محمود-مشایی باشد که لااقل شاید چیزی از دعوای او با دیکتاتور اصلی عاید مملکت شد!!!... در نهایت این فیلم لینکلن هم به ما خیلی چسبید. عظمت اصول گرایی را دوباره به ما یادآوری کرد..

    پاسخحذف
  2. سلام.
    پس از یک جر و بحث شدید ــ‌ که البته بنده فقط شنونده بودم و وقتی هم نوبت من شد ترجیح دادم سکوت کنم ــ خواندن این متن کلی مرا به قول اهالی وب و رایانه «رفرش» کرد. دست مریزاد بسیار عالی بود. در جمعی حدود بیست نفر از جمله یک روحانی خلع لباس شده، یک سردار بازنشتسته و ناراضی سپاه، چند استاد برجسته دانشگاه و چند دانشجوی جوان، مبحث ورود به انتخابات یا تحریم مطرح بود. مدافعان حضور حرف‌هایی می زدند و بهانه‌هایی داشتند که باور کنید شنیدن مکرر سخنرانی آقای خامنه‌ای اینقدر زجرآور نیست در مقابل آن‌حرف‌ها.
    دست مریزاد بسیار دقیق و حساب شده و البته منطقی و بدون حب و بغض‌های خاص این‌نوع نوشته‌ها نوشته و طرح بحث و برنامه‌نموده‌اید. معتقدم باید و حتما از چنین ظرفیت‌هایی برای آگاه‌سازی نه عوام، که خواصی که هنوز دل در گرو اصلاح دارند و یا به تعبیر بسیار درست حضرتعالی کنش سیاسی را فقط انتخابات می دانند، استفاده کرد و آگاه‌سازی نمود.

    پاسخحذف