برای من شگفتآور است که شاپور بختیار پیشنهاد ترور روحالله خمینی را رد کرده است آنهم با این دلیل سست که اگر چنین شود، ایرانیان تا هزار و اندی سال دیگر از سلطهی مذهب رهایی نمیيابند. دستکم برای من روشن است که سیاستمدار در تشخیص وظیفهی خود باید اکنون و موقعیت حاضر را در نظر بگیرد. این بدان معنا نیست که دوراندیشی را کنار بگذارد. کنش سیاسی معطوف به آیندهنگری است اما نه آیندهای بسیار دور و ناپیدا. مهم نبود که ایرانیان در صدها سال دیگر چه خواهند کرد، اما اهمیت داشت که ایرانِ آن روز در آستانهی چه پرتگاهی قرار داشت. حال هر چه بیشتر با پیامدهای آن رخداد بنیانکن روبرو میشویم؛ نابودی ساختارهای اقتصادی، فروپاشیدگی بنیان اجتماع، از میان رفتن سرمایههای مادی و انسانی و صد البته تبدیل ایران به بیابانی خشک و سوزان. میهن در آن بُرش تاریخی باید از خطر نابودی رهانده میشد حتی اگر تا دههها سپستر کمونیستهای اسلامی، لیبرالهای مکتبی، ملایان شیعه و روشنفکران متعهد از «خیزش شکوهمند و خونین پنجاه و هفت» افسانهها میساختند و حماسهها میپرداختند. من بهشدت مخالفم که «ملت یک حکومت به آخوندها بدهکار بود». از دید عقلانی، بهدستآوردن آگاهی نباید به قیمت زوال سوژه/شناسا تمام شود. دیوانگی است که کودکی را در دهان شیر رها کنید تا درس عبرت بگیرد. این بینش میتوانست کمهزینهتر و در فرآیندی کُند و بیفروغ بهدست آید. اما درخشش «انفجار نور» آن سال در کنار آگاهیای که کمابیش (ولی با هزینهای بس گزاف) پدید آمد، چشمان ما را کمسو و آیندهی نسلهای دیروز و امروز و فردا را یکسره سیاه کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر