۱
شما در استبداد پهلوی تردیدی دارید؟ نه! هیچکس تردید ندارد و علت این یقین ملی آن است که استبداد پیشین برهنه و ساده و آشکار بود. اما حال نگاهی کنیم به وضعیت جمهوری مقدس. «تردید» که چه عرض کنم، هیچ دیدگاه مشترکی دربارهی نوع این رژیم میان ما وجود ندارد. برخی (که بدبختانه کم هم نیستند) حتی مخالفند که جمهوری اسلامی را استبدادی بدانیم و برخی هم باور دارند که جمهوری عزیزمان حتی تمامیتخواه هم نیست. چرا؟ ریشهی این واگرایی کجاست؟ بهگمان من پاسخ را باید در زیرکی و ظرافت استبداد کنونی جُست. اگر شاه هم پس از شورش ناکام خمینی در آغاز دههی چهل، بهجای راهاندازی آشکار نظام تکحزبی (ماجرای رستاخیر و گرفتن پاسپورت) خطر را بهدرستی میشناخت و درمان میکرد که یعنی از همان زمان جدالی میان اصولگرایان و اصلاحطلبان و سپس اعتدالجویان راه میانداخت اکنون هم سلطنت مذکور پابرجا مانده بود هم ایرانی یکسره متفاوت با اکنون داشتیم و هم سراسر خاورمیانه همهی این سالها در آتش اسلام سیاسی و زایش بنیادگرایی مذهبی نمیسوخت.
۲
آیا سخن بالا یعنی کل تضاد جناحی و رقابت سیاسی میان پارههای متفاوت جمهوری اسلامی ساختگی و جعلی است؟ خیر! این رژیم بهخاطر پارهی پارهپورهی «جمهوری»اش هرگاه در تنگنا قرار بگیرد از همین وصلهی ناجور و ناساز بهدرستی بهره میبرد و بهرهگیری از این ظرفیت مکروه اما مبارک، طبعاً به هماوردی میان خانوادهی انقلاب اسلامی برای تصاحب قدرت میانجامد که گاه مهارناپذیر و بحرانزا هم میشود، چنانکه در «جنبش سبز» شد. اما چه کسی میتواند انکار کند که در ورای این رقابتها، سیاستهای کلی هرگز تغییر نکرده است؟ آیا باید چنین باشد؟ خیر! هیچ نظام سیاسیای (در شرائط عادی و دارای اقتدار) اجازه نمیدهد که انتخابات یا گردش قدرت به دگرگونی بنیادین ساختارها یا قوانین بینجامد. افسوس این است که چرا شاه همین شگرد را در پیش نگرفت. آیا نظام پادشاهی پیشین فاقد چنین ظرفیتهایی برای ایجاد رقابت سیاسی درون گروههای وفادار به قانون اساسی بود؟ چهبسا نظامهای پارلمانی بههمان میزان که از خطر پوپولیزم/تودهگرایی دورترند، همهنگام توانایی کمتری هم برای نمایش انتخابات در قیاس با نظامهای ریاستی داشته باشند. بههرحال شما ببینید که اوج فرازهای نجاتبخش جمهوری اسلامی همیشه و همیشه در بزنگاههای انتخابات ریاستجمهوری بوده است که تا کنون دستکم دوبار این سلسلهی جلیله را (هر بار برای هشت سال) بیمه کرده است. اما نظام پارلمانی هم صد البته استعداد خودش را برای ایجاد ساز و کاری از رقابت دموکراتیک دارد و شاه میتوانست از این قابلیت برای انتخابات دو مجلس ایران (سنا و شورای ملی) بهموقع استفاده کند و بهتبع با ساز و کار مردمسالارانهتری نخستوزیر برگزیده شود و اقبال مردمی به دو نهاد قانونگذاری و اجرایی افزون گردد.
۳
کدامیک از ما در روز راهپیمایی باشکوه بیست و پنجم خرداد حتی فکر چنین روزهایی را میکرد؟ که حضرت آیتالله خامنهای زبردستانه تمامی آن ناخرسندی همگانی و خروش ملی را با سرانگشتان فلج اما هنرمند خود چنین به ساحل امن «تشکر از دیکتاتور» برساند، که نفرتی را که احمدینژاد بر سر او آوار کرده بود دوباره به خود محمود بازگرداند و خطای برکشیدن او را تا حد بسیار چشمگیری در ذهنیت مردم جبران کند و (بهعنوان آخرین اپیزود) رهبران مخالف را هم با جابهجایی زمین سیاست (صحنهآرایی آبرومند بهجای «صحنهآرایی خطرناک») از وزن و تاثیر سیاسی بهکل بیندازد. چندمین جشن پیوند دولت و ملت پس از انتخابات ۹۲ است؟ شاید حتی در آینده حسابش از دستمان در برود. تنها نگرانی این است که در این شادخواری مشترک، جمهوری اسلامی بهمراتب شادمانتر از ملت ایران است. پولهای بلوکهشده پس از «انفجار نور» ذره ذره دارد به جیب بنگاه روحانیت و سپاه سرازیر میشود، تحریمها ضعیف یا لغو خواهد شد و شرکتهای اروپایی برای سرمایهگذاری دوباره در نوبت میایستند و به هم تنه میزنند. این میان آیا کسی میپرسد اینهمه ثروتی که از قبل فروش نسبتاً خوب نفت و تجارت و خرج پولهای آزادشده به جیب حکومت واریز میشود تا چه میزان برای آبادانی ایران و پیشبرد منافع ملی هزینه خواهد شد؟ اقتصاد حکومتی و رانتخوار ما تغییری کرده است؟ دیدگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی دچار دگرگونی بنیادین شده است؟ حاتمبخشی به لبنان و فلسطین و سوریه متوقف شده است؟ دخالت احمقانه (و نه از سر تشخیص درست منافع ملت) و آتشافروزی و شرارت در خاورمیانه دیگر ادامه نخواهد یافت؟ بیجهت نیست که فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از نخستین کسانی است که برای این توافق به رهبر و ملت شادباش میگوید. سرداران سپاه باید هم خرسند باشند چرا که سهم این مافیای عظیم الشان از آیندهی چنین توافقی در محاسبات خداوند هم نمیگنجد. این فراز نوشتار با این سخنان نمیخواهد دربارهی چند و چون توافق هستهای داوری کند، بلکه صرفاً از ژرفا و معنای جشنهای خیابانی پرسش میکند.
۴
من آشکارا میپذیرم که تاکید بسیاری از ما بر ضجههای مادر ستار بهشتی برای پایین کشیدن جمهوری مقدس است. همه در پافشاری بر حقوق بشر در نقطهای خاص از جهان دارای اغراض مشخص و اهداف سیاسی ویژهی خودشانند. بهبیانی دیگر، حقوق بشر خواه ناخواه و همواره دستاویزی برای پیشبرد مقاصد سیاسی بوده است (و اعتراض قبیلهی حاکم ازینجهت درست است). اما این نیت سوء (بر فرض صحت) چیزی از واقعیت سیاسی موجود کم نمیکند. آن واقعیت چیست؟ عرض میکنم! مسئله اصلاً و بههیچرو این نیست که در جمهوری اسلامی حقوق بشر نقض میشود (چرا که در بسیاری کشورهای دموکراتیک و مدرن هم این اتفاق میافتد). مسئله بر سر این است که نقض حقوق بشر در ایران بهگونهای کاملاً روشمند و ایدئولوژیک و ساختاری و بسیار گسترده روی میدهد. با این حجم از کشتار و سرکوب و ترور و زندان و خفقان، خیلی بیشرمی نیاز است که کسانی (از مخالفان هر دو رژیم) هنوز هم (بهخاطر احساس خطر از بازگشت سلطنت) به جنایتهای زمان شاه استناد کنند. امیدوارم محل نزاع را روشن کرده باشم!
۵
دموکراسی چیست؟ احساس دموکراسی و نه هیچ چیزی بیشتر. هنر جمهوری اسلامی این است که به مردم و بهویژه طبقهی متوسط (هر گاه مصلحت بقای نظام اقتضاء کند) احساس دخالت در سرنوشت خود را میدهد. آنچه اهمیت دارد عیار واقعیت و میزان درستی چنین احساسی نیست که مردم در فرازهای حساس رژيم بهراستی تا چه حد توانستهاند سرنوشت خود را رقم بزنند. مهم همین است که رژیم عزیزمان هر وقت لازم شد این احساس را به مردم چیرهدستانه ارزانی میکند و از برکات آن هم تا جایی که بتواند و توفیقات الاهی میسر سازد، بهرهی وافر میبرد. بزرگترین اشتباه و شکست شاه همین بود که در بخشیدن چنین احساسی به ملت ایران ناکام ماند. شاه نتوانست (یا در زمان مناسب نخواست) به مردم چنین بباوراند که هر از گاهی و حتی بهنحو دستدوم و با نظارت و گزینش مرحلهی اول داناتران و اغلب با مهندسی پیچیده (چنانکه جز در انتخابات هشتاد و هشت رویهی همیشگی اصحاب پانزده خرداد بوده) تا حدی در سرنوشت خود تاثیر داشتهاند. شاید مسئله این است که ملایان حاکم به روحیات ما و مکانیزم دورههای افسردگی و شیدایی مردمان ایرانزمین بسی بیش از شاه شناخت دارند.
شما در استبداد پهلوی تردیدی دارید؟ نه! هیچکس تردید ندارد و علت این یقین ملی آن است که استبداد پیشین برهنه و ساده و آشکار بود. اما حال نگاهی کنیم به وضعیت جمهوری مقدس. «تردید» که چه عرض کنم، هیچ دیدگاه مشترکی دربارهی نوع این رژیم میان ما وجود ندارد. برخی (که بدبختانه کم هم نیستند) حتی مخالفند که جمهوری اسلامی را استبدادی بدانیم و برخی هم باور دارند که جمهوری عزیزمان حتی تمامیتخواه هم نیست. چرا؟ ریشهی این واگرایی کجاست؟ بهگمان من پاسخ را باید در زیرکی و ظرافت استبداد کنونی جُست. اگر شاه هم پس از شورش ناکام خمینی در آغاز دههی چهل، بهجای راهاندازی آشکار نظام تکحزبی (ماجرای رستاخیر و گرفتن پاسپورت) خطر را بهدرستی میشناخت و درمان میکرد که یعنی از همان زمان جدالی میان اصولگرایان و اصلاحطلبان و سپس اعتدالجویان راه میانداخت اکنون هم سلطنت مذکور پابرجا مانده بود هم ایرانی یکسره متفاوت با اکنون داشتیم و هم سراسر خاورمیانه همهی این سالها در آتش اسلام سیاسی و زایش بنیادگرایی مذهبی نمیسوخت.
۲
آیا سخن بالا یعنی کل تضاد جناحی و رقابت سیاسی میان پارههای متفاوت جمهوری اسلامی ساختگی و جعلی است؟ خیر! این رژیم بهخاطر پارهی پارهپورهی «جمهوری»اش هرگاه در تنگنا قرار بگیرد از همین وصلهی ناجور و ناساز بهدرستی بهره میبرد و بهرهگیری از این ظرفیت مکروه اما مبارک، طبعاً به هماوردی میان خانوادهی انقلاب اسلامی برای تصاحب قدرت میانجامد که گاه مهارناپذیر و بحرانزا هم میشود، چنانکه در «جنبش سبز» شد. اما چه کسی میتواند انکار کند که در ورای این رقابتها، سیاستهای کلی هرگز تغییر نکرده است؟ آیا باید چنین باشد؟ خیر! هیچ نظام سیاسیای (در شرائط عادی و دارای اقتدار) اجازه نمیدهد که انتخابات یا گردش قدرت به دگرگونی بنیادین ساختارها یا قوانین بینجامد. افسوس این است که چرا شاه همین شگرد را در پیش نگرفت. آیا نظام پادشاهی پیشین فاقد چنین ظرفیتهایی برای ایجاد رقابت سیاسی درون گروههای وفادار به قانون اساسی بود؟ چهبسا نظامهای پارلمانی بههمان میزان که از خطر پوپولیزم/تودهگرایی دورترند، همهنگام توانایی کمتری هم برای نمایش انتخابات در قیاس با نظامهای ریاستی داشته باشند. بههرحال شما ببینید که اوج فرازهای نجاتبخش جمهوری اسلامی همیشه و همیشه در بزنگاههای انتخابات ریاستجمهوری بوده است که تا کنون دستکم دوبار این سلسلهی جلیله را (هر بار برای هشت سال) بیمه کرده است. اما نظام پارلمانی هم صد البته استعداد خودش را برای ایجاد ساز و کاری از رقابت دموکراتیک دارد و شاه میتوانست از این قابلیت برای انتخابات دو مجلس ایران (سنا و شورای ملی) بهموقع استفاده کند و بهتبع با ساز و کار مردمسالارانهتری نخستوزیر برگزیده شود و اقبال مردمی به دو نهاد قانونگذاری و اجرایی افزون گردد.
۳
کدامیک از ما در روز راهپیمایی باشکوه بیست و پنجم خرداد حتی فکر چنین روزهایی را میکرد؟ که حضرت آیتالله خامنهای زبردستانه تمامی آن ناخرسندی همگانی و خروش ملی را با سرانگشتان فلج اما هنرمند خود چنین به ساحل امن «تشکر از دیکتاتور» برساند، که نفرتی را که احمدینژاد بر سر او آوار کرده بود دوباره به خود محمود بازگرداند و خطای برکشیدن او را تا حد بسیار چشمگیری در ذهنیت مردم جبران کند و (بهعنوان آخرین اپیزود) رهبران مخالف را هم با جابهجایی زمین سیاست (صحنهآرایی آبرومند بهجای «صحنهآرایی خطرناک») از وزن و تاثیر سیاسی بهکل بیندازد. چندمین جشن پیوند دولت و ملت پس از انتخابات ۹۲ است؟ شاید حتی در آینده حسابش از دستمان در برود. تنها نگرانی این است که در این شادخواری مشترک، جمهوری اسلامی بهمراتب شادمانتر از ملت ایران است. پولهای بلوکهشده پس از «انفجار نور» ذره ذره دارد به جیب بنگاه روحانیت و سپاه سرازیر میشود، تحریمها ضعیف یا لغو خواهد شد و شرکتهای اروپایی برای سرمایهگذاری دوباره در نوبت میایستند و به هم تنه میزنند. این میان آیا کسی میپرسد اینهمه ثروتی که از قبل فروش نسبتاً خوب نفت و تجارت و خرج پولهای آزادشده به جیب حکومت واریز میشود تا چه میزان برای آبادانی ایران و پیشبرد منافع ملی هزینه خواهد شد؟ اقتصاد حکومتی و رانتخوار ما تغییری کرده است؟ دیدگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی دچار دگرگونی بنیادین شده است؟ حاتمبخشی به لبنان و فلسطین و سوریه متوقف شده است؟ دخالت احمقانه (و نه از سر تشخیص درست منافع ملت) و آتشافروزی و شرارت در خاورمیانه دیگر ادامه نخواهد یافت؟ بیجهت نیست که فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از نخستین کسانی است که برای این توافق به رهبر و ملت شادباش میگوید. سرداران سپاه باید هم خرسند باشند چرا که سهم این مافیای عظیم الشان از آیندهی چنین توافقی در محاسبات خداوند هم نمیگنجد. این فراز نوشتار با این سخنان نمیخواهد دربارهی چند و چون توافق هستهای داوری کند، بلکه صرفاً از ژرفا و معنای جشنهای خیابانی پرسش میکند.
۴
من آشکارا میپذیرم که تاکید بسیاری از ما بر ضجههای مادر ستار بهشتی برای پایین کشیدن جمهوری مقدس است. همه در پافشاری بر حقوق بشر در نقطهای خاص از جهان دارای اغراض مشخص و اهداف سیاسی ویژهی خودشانند. بهبیانی دیگر، حقوق بشر خواه ناخواه و همواره دستاویزی برای پیشبرد مقاصد سیاسی بوده است (و اعتراض قبیلهی حاکم ازینجهت درست است). اما این نیت سوء (بر فرض صحت) چیزی از واقعیت سیاسی موجود کم نمیکند. آن واقعیت چیست؟ عرض میکنم! مسئله اصلاً و بههیچرو این نیست که در جمهوری اسلامی حقوق بشر نقض میشود (چرا که در بسیاری کشورهای دموکراتیک و مدرن هم این اتفاق میافتد). مسئله بر سر این است که نقض حقوق بشر در ایران بهگونهای کاملاً روشمند و ایدئولوژیک و ساختاری و بسیار گسترده روی میدهد. با این حجم از کشتار و سرکوب و ترور و زندان و خفقان، خیلی بیشرمی نیاز است که کسانی (از مخالفان هر دو رژیم) هنوز هم (بهخاطر احساس خطر از بازگشت سلطنت) به جنایتهای زمان شاه استناد کنند. امیدوارم محل نزاع را روشن کرده باشم!
۵
دموکراسی چیست؟ احساس دموکراسی و نه هیچ چیزی بیشتر. هنر جمهوری اسلامی این است که به مردم و بهویژه طبقهی متوسط (هر گاه مصلحت بقای نظام اقتضاء کند) احساس دخالت در سرنوشت خود را میدهد. آنچه اهمیت دارد عیار واقعیت و میزان درستی چنین احساسی نیست که مردم در فرازهای حساس رژيم بهراستی تا چه حد توانستهاند سرنوشت خود را رقم بزنند. مهم همین است که رژیم عزیزمان هر وقت لازم شد این احساس را به مردم چیرهدستانه ارزانی میکند و از برکات آن هم تا جایی که بتواند و توفیقات الاهی میسر سازد، بهرهی وافر میبرد. بزرگترین اشتباه و شکست شاه همین بود که در بخشیدن چنین احساسی به ملت ایران ناکام ماند. شاه نتوانست (یا در زمان مناسب نخواست) به مردم چنین بباوراند که هر از گاهی و حتی بهنحو دستدوم و با نظارت و گزینش مرحلهی اول داناتران و اغلب با مهندسی پیچیده (چنانکه جز در انتخابات هشتاد و هشت رویهی همیشگی اصحاب پانزده خرداد بوده) تا حدی در سرنوشت خود تاثیر داشتهاند. شاید مسئله این است که ملایان حاکم به روحیات ما و مکانیزم دورههای افسردگی و شیدایی مردمان ایرانزمین بسی بیش از شاه شناخت دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر