در کلام الهی آمده است که زلیخا چون یوسف علیهالسلام را به خلوتِ خود کشانید و درها را فراز کرد، او را خطاب قرار داد که: "هیت لک!"
بهمعنایِ آنکه: "به من روی بیاور و پیش آ!" یا به این معنی که: "من برایِ [عشقبازی با] تو مهیا و آمادهام". (1)
سخن زلیخا البته در زبانِ مدرنِ خودِمان میشود همان "Come on!" یا به تعبیر سلیستر "بیا بُکن!".
گویند علیهالسلام در جمال و دلربایی بهحدی بود که آنگاه که زلیخا برایِ فرونشاندنِ شایعاتِ همجنسانِ خویش دربارهی خود و سرزنش در بابِ اینکه مفتونِ غلام خویش گردیده، یوسف را به مجلس آنان وارد ساخت و هر یک ناخودآگاه از شدتِ سکسیّتِ یوسف علیهالسلام دستِ خویش ببریدند، هنگام خروج از مجلس یکایکِشان با علامات و اشارات و رموز به پیامبر خدا رساندند که تمایل به دیدار او دارند (که یعنی همان "Come on!")
و اما یوسف علیهالسلام از آنجا که دل به فرجهایِ وعده داده شده از سویِ باری تعالی بسته بود و میپنداشت که "إنّ الله لایُخلف المیعاد"، تمام پیشنهادهایِ نقد را رد کرده و با حالتی از بلاهتِ آمیخته به پارسایی (مازوخیسم) چنین فرمود: "و ما أبرّئ نفسی، إنّ النفس لأمارة بالسوء إلاّ ما رحم ربّی" که یعنی من بهواسطهی رحمتِ پروردگار از همنشینی با شما و إلتذاذ از شما معصوم میباشم و البته رندانِ مورخ چنین آوردهاند که علیهالسلام تا آخر عمر جَلق میفرمود و ذکر حق تعالی بر لب داشت.
(1): جوامع الجامع – طبرسی – جلد دوم – صفحهی 212 - ذیل آیهی بیست و سوم سوره ی یوسف
پ.ن:
برخی اشتباهاتِ نگارشی و ادبی ِ این متن به لطفِ دیدهی تیزبین و ظریفِ سرانگشت میرزا برطرف گردید.
حقیقتاً اگر همهی وبلاگنویسها همانندِ سرانگشتِ عزیز ما، اینچنین در قبال زبان و ادبِ فارسی حساس و متعهد بودند، دنیای مجازی به گلستان [ِسعدی] بدل میشد و وضعیتِ زبانِ مادری به از این میبود.
امیر جان. تو که اونجا نبودی، فیض ببری. شاید زلیخا گفته: « بیا بلیس! »/// اینطور نباشن که چطور باشن
پاسخحذفخیر! همت به و هم ّبها. منتهی! جلوی خودش را گرفت. قصه دو طرفه بود.اما خب طرف را سوژه کرد که لذت آنی نباشد. او هم قدر سوژه را میدانسته. علی نبینا و آله و علیه اسلام
پاسخحذفدست ِ بر قضا ، مخلوق جان ، من نیز مثل ِ شما به اتقان ِ این کلمات ِ شریف مومنم . مقرّ و معترفم . فقط نمی دانم چرا شب ها ، چرا فقط بعضی از شب ها درست قبل از آن که در خواب محتلم بشوم، انبوهی از اوهام ِ پر و پوچ ، احتمالات ِ ممتنع ، دال های ِ بی مدلول و خلاصه غلط های زیادی به جانم هجوم آور می شوند و لختی از آن ایمان ِ مستدام را لت می زنند .
پاسخحذفمثلا می گویند ـ اوهام می گویند ـ آیا غرض از ابتکار ِ آن ضیافت ِ ترنجینه بوی ، آمیخته با هوای ِ گس ِ معشوق ، همه برای ِ آن نبود که در شارستان حرف افتاده بود شهبانوی ِ مصریان را میل و رغبتی به طبق زدن پدید آمده است ؟
یا باز می گویند ـ بیهوده هم نمی گویند ـ اگر یوسف علیه السلام را همچون عزیز ِ مصر علت ِ عنین در میان نبود لابد در ایام ِ محبس ، مشمول ِ عفو ِ زلیخایی شده بود و از ماه به ماهی رسیده بود .
یا باز هم می گویند ـ چه فرقی دارد چه می گویند ؟ ـ عمده این است که تا آن زمان احتلام به کمال پیوسته و بی قراری به قرار آمده . دوزخ ِ انسانی از التهاب ِ شک پیراسته و به آرامشگاه ِ پردیس مبدل شده است ... و چه خوش حالتی است فرج ِ بعد از شدت !