سینما پارادیزو در زمانِ جنگِ دوم جهانی در ایتالیا روایت میشود. کشیش شهر ابتدا فیلمها را بازبینی کرده و در ضمن تمام صحنههایِ بوسه را با یک زنگ دستور به سانسور میدهد.
پس از مصدوم شدنِ آلفردو و جانشینی سالواتوره، وقتی یکی از این صحنهها پخش شده و اهالی شهر بالاخره عقدهی بوسههایِ سانسور شده را بیرون ریختند و هورا کشیدند، کشیش با عصبانیت بلند میشود و در حالی که سینما را ترک میکند زیر لب میگوید: "من حاضر نیستم فیلم پورنو نگاه کنم."!
جالبترین جملهی این فیلم از زبانِ آلفردو و خطاب به سالواتورهی کوچک است در تقبیح و تحقیر شغل آپاراتچیگری:
«... در این شغل فقط جمعهها تعطیلی و اگه مسیح رو به صلیب نکشیده بودن بازم باید کار میکردیم.»
زیباترین و برایِ موجودِ سنسیتیوی چون من، نوستالژیزا ترین صحنه، بخشهایِ پایانی فیلم است که آلفردویِ پیر به قولی که در زمانِ کودکی سالواتوره به او داده بود عمل میکند و یک بسته فیلم پس از مرگش از جانبِ او به سالواتوره داده میشود.
فیلمی که از آلفرودیِ نابینا به او بخشیده شد، مجموعهی تمام صحنههایِ عاشقانه و بوسهها و همخوابگیهایِ فیلمهایی بود که در زمانِ خود بهتیغ سانسور کشیش سپرده شده بود.
این پنج دقیقهی آخر فیلم چنان تاثیرگذار است که با تمام داستانِ قبل از آن برابری میکند و شاید بهترین پایان برایِ "سینما پارادیزو" نیز جز این نمیتوانست باشد.
اما الان در آغاز هزارهی سوم و با گذشتِ بیش از پنجاه سال از جنگِ جهانی دوم، ما در کشوری زندگی میکنیم که "سینما پارادیزو" را سانسور میکند.
فیلمی که خود دربارهی سانسور قطعههایِ عاشقانه است، خودش نیز سانسور میشود و این جز سانسور مضاعف و فلاکتِ پایانناپذیر نمیتواند باشد.
وقتی فیلمی که مضمونِ اصلی و بنیادیاش دربارهی سانسور است، خودش هم سانسور گردد دیگر از آن فیلم جز مشتی صحنههایِ بیربط و غیر اصیل چه چیز باقی میماند؟
قراردادن پلان زاییدن خرها در طویله به جای بوسه های سینمای کلاسیک، نشان دهنده تدوینی معنا گرا در سینمای نوینه. این نوع تدوین به تدوین علت و معلولی هم معروفه. حالا هی شما بگو سانسور
پاسخحذفمیثم عزیز!
پاسخحذفبسیار از دقتِ نظر موشکافانه و طنز آمیز شما سپاسگزارم!
به زبانِ خودمانی ترجمه کنی چنین می شود:
جداً که خیلی باحالی رفیق!
تورناتوره عزيز بايد بداند كه آن فيلمها بدون آن صحنه ها هم آن فيلمها هستند.آزادي آدمها را كسخل مي كند . قبول نداري؟آزادي مزه شهوت را هم كم ميكند. آن كشيش يك خورشگر مهرورز بود.حالا مزه آن پكيج تا ابد در زير دندان مي ماند مثل آن پستاني كه در گوشه اي در نهايت ترس و محدوديت فشردم فشردي فشرد.
پاسخحذفدخوی عزیز!
پاسخحذفتورناتوره دیشب تلفن زد و گفت خیلی از روشنگری های زهرخندیِ شما ممنون و متشکر است!
گفت تا بحال به غلط گمان می کرده که محدودیت به قیمتِ فورانِ عقده هایی که درونی شده اند و ارضایشان دیگر فایده ای ندارد، اندکی بر حرص و ولع ِ شهوت می افزاید.
تورناتوره گفت که این "فشردم فشردی فشرد" را خیلی خوب آمدی!
تورناتوره کف کرد!