همیشه مطالعهی فلسفهی محض نسبت به مطالعاتِ الهیاتی – کلامی حس متفاوتی در من ایجاد میکند.
مثلاً وقتی اثر یک فیلسوف یا فلان شارح از یک فیلسوف را میخوانم حس میکنم در فضایی باز و بیانتها نفس میکشم اما با خواندنِ اثری در بابِ آراء فلان الهیدانِ مسیحی گرچه اعتراف میکنم که علاقهای بهمراتب بیشتر برایِ دنبال کردنِ نوشته و به پایان بردنِ اثر دارم ولی همیشه نوعی حس نفستنگی بهسراغم میآید.
شاید من هرگز نتوانم "گذار از تئولوژی به آنتولوژی" را در موردِ خودم بهمعنایِ دقیق کلمه بهسرانجام رسانم اما حقیقتاً بههمان میزانِ توان و استعدادِ خودم در فضایِ آنتولوژیِ فلسفی حس بهتری دارم نسبت به اتمسفری که از تئولوژیهایِ متفاوتِ دینی تجربه کردهام.
شاید یک دلیل چنین حسی این باشد که آنتولوژیِ فلسفی نسبت به تئولوژیهای سنتهای دینی بیهیچ تردیدی یک "فراروایت از هستی" بهحساب میآید و تمنای استعلایی را در وجودِ من بیشتر ارضاء میکند.
مثلاً وقتی اثر یک فیلسوف یا فلان شارح از یک فیلسوف را میخوانم حس میکنم در فضایی باز و بیانتها نفس میکشم اما با خواندنِ اثری در بابِ آراء فلان الهیدانِ مسیحی گرچه اعتراف میکنم که علاقهای بهمراتب بیشتر برایِ دنبال کردنِ نوشته و به پایان بردنِ اثر دارم ولی همیشه نوعی حس نفستنگی بهسراغم میآید.
شاید من هرگز نتوانم "گذار از تئولوژی به آنتولوژی" را در موردِ خودم بهمعنایِ دقیق کلمه بهسرانجام رسانم اما حقیقتاً بههمان میزانِ توان و استعدادِ خودم در فضایِ آنتولوژیِ فلسفی حس بهتری دارم نسبت به اتمسفری که از تئولوژیهایِ متفاوتِ دینی تجربه کردهام.
شاید یک دلیل چنین حسی این باشد که آنتولوژیِ فلسفی نسبت به تئولوژیهای سنتهای دینی بیهیچ تردیدی یک "فراروایت از هستی" بهحساب میآید و تمنای استعلایی را در وجودِ من بیشتر ارضاء میکند.
عزيز دلِ برادر!
پاسخحذفبا اين دژ و بارویی که ساختهای، اگر کسی -مثلاً من- بخواهد چيزکی راجع به نوشتهای از شما بنويسد، تکليفاش چيست؟ آیا رخصت میدهی که پارهای از آن را در نوشتهاش نقل کند؟ اگر نقل کرد، با وجودی که هر کس را به منزلات راه نمیدهی، چه بايد بکند که مردم باور کنند درست نقل کرده؟
نوشتههایت خواندنیاند و "خواندنیها" را بايستی در معرض داوری عمومی گذاشت.
جنابِ زهری عزیز!
پاسخحذفراستش خودم هم نمیدانم.
صدای من را از "جمهوری اسلامی" می شنوید.
من این وبلاگ را از درونِ مرزهایِ پرگهر اسلامی می نویسم و ترس از عواقبِ نوشته هایم مرا به شش ماه تعطیلی وبلاگ کشاند و اکنون نیز ناگزیر به نوشتن به طریق خصوصی و با خواننده هایی محدود اکتفا کرده ام.
باور کنید که خود نیز از این وضع راضی نیستم!
وبلاگ رسانه ای شخصی ست بازتاب دهنده ی ایده ها و احساساتِ نویسنده اش که همگان نیز علی القاعده باید بتوانند آنرا خوانده، تحلیل کرده و در موردِ باورها به نقد نیز بپردازند.
وبلاگِ خصوصی را به واقع چندان نتوان وبلاگ نام نهاد.
با شرائطِ فعلی میزانِ نفوذ و تأثیر نوشته های مخلوق نیز چیزی می شود در حدِ صفر.
اما یقیناً تصدیق می فرمایید که این وضع علی رغم تمام محدودیتها و نواقص اش از تعطیلی وبلاگ بهتر است.
وضعیتِ فعلی حاکم بر "مخلوق" و دوستانِ دیگر ام همچون "خلبانِ کور" – محمد – و "قهندز" – روزنامه های ویس آبادی (دخو) – چیزی ست میانِ مرگ و زندگی اما هر چه باشد از "نیستی مطلق" بسی بهتر است.
از نظر من نقل و نقدِ نوشته هایِ مخلوق از جانبِ شما یا دیگر خوانندگانِ این وبلاگ مانعی ندارد.
در بابِ شیوه ی احراز صحتِ نقلها نیز بنظرم اصل بر امانتداریِ ناقلین است، حداکثر آنکه اگر لازم بود من با پروفایل بلاگر برای این دوستان کامنت می گزارم و یا با عمومی کردنِ موقتی وبلاگ و پاسخ به نقدها خواه ناخواه صحتِ مطالبِ نقل شده را نیز تایید یا رد می کنم.
این نهایت چیزی بود که در بابِ مشکلاتِ وضع حاضر به ذهن ام می رسید.
از لطف و محبتِ شما نیز سپاسگزارم!