«پیشکش به زنِ نارنجی بهپاسِ نوشتارهای ارزشمندش»
اول:
نگارههای عهدِ رنسانس سرشار از رمز و راز است. این آثار از چنان گیرایی و اصالتی سرشار است که گاه آرزو میکنم در فلورانسِ سدهی شانزدهم زاده میشدم. لئوناردو داوینچی (این نابغهی بیهمتا) تجسمِ روح ِ عهدِ رنسانس و قدسیتِ رو به دگردیسیِ آن است.
تابلوی «ستایشِ مجوسان» (1) یکی از شاهکارهای همین دوران است. این اثر گرچه هرگز کامل نشد اما در نهایتِ کمال و ظرافت خلق شده است. آدمها و چهرههای این تابلو پُر هستند از تمنای امرِ قدسی و حیرتِ عمیق در برابرِ آن. گویی داوینچی در این اثر امرِ قدسی را به زنجیرِ رنگ کشیده باشد.
دوم:
در اینجا توضیحاتِ مربوط به اثر را از ویکیپدیا ترجمه (ی نامبرا از کاستی) کردهام:
«ستایشِ مجوسان از نخستین آثارِ لئوناردو داوینچی است. لئوناردو از جانبِ راهبانِ آگوستینیِ سَن دوناتو ماموریتی یافته بود. وانگهی یکسال بعد، از میلان رخت بربست در حالی که اثر را ناتمام رها کرده بود. این نقاشی از سالِ 1670 در نگارخانهی اوفیزیِ فلورانس نگاهداری میشود.
مریمِ باکره و فرزندش در نمایی نشان داده میشوند و [نیز] یک شکلِ مثلثوار با زانوزدنِ مرتبط با مجوسان در نیایش. پشتِ سرِ آنها یک نیمدایره از اشخاصِ همراه است، که شاملِ چیزی میشود که ممکن است خود-نگارهی لئوناردویِ جوان باشد (در سمتِ راستِ دور). در پسزمینهی سمتِ چپ خرابهای از بنایی شرکآمیز است، جایی که میتوان کارگرانی را دید که ظاهراً در حالِ بازسازیِ آن هستند. در سمتِ راست مردانی سوار بر اسب مشغولِ نبرد هستند و نمایی از یک چشماندازِ سنگلاخی [دیده میشود].
خرابه ارجاعِ احتمالی است به باسیلیکایِ مجکسنتیوس (2) که بر اساسِ افسانهی قرونِ وسطی، رومیان مدعی شدند تا زمانی که یک باکره [فرزندی] بهدنیا آورد ، باقی میماند. چنین پنداشته شد که این عمارت در شبِ تولدِ مسیح فرو ریخته شد. (در واقع آن حتی تا تاریخی سپستر ساخته نشد). خرابهها یک چشماندازِ آغازین را حکمفرما ساختند که بهوسیلهی لئوناردو نقش شد، که همچنین اسبسوارانِ جنگجو را نمایان میسازد اما در ترسیمِ نهایی به پسزمینه واگذار شد. درختِ خرما (نخل) در مرکزِ اثر، با مریمِ باکره همخوانی دارد، تا اندازهای بهسببِ عبارتِ «تو باشکوهی همچون یک درختِ خرما» از غزلهای سلیمان (3) که بر خبردادناش از مریمِ باکره اعتقاد بود. همچون دونی توندوی میکلانژلو، چهبسا پسزمینه پذیرفته شد تا بازنمای جهانِ شرکِ ریشهکن شده توسطِ جهانِ مسیحی باشد، چنانکه [این بازنمایی] در رویدادهای پیشزمینه آغازیده شد.
لئوناردو کاربردِ پیشرویِ خود از [تکنیکِ] کیاروسکورو (4) را در تصویر گسترش بخشید؛ با خلقِ تودهی بهظاهر آشفتهای از پیروانِ فرو رفته در تاریکی و سردرگمی بهخاطرِ مجوسانی که به روشناییِ سرخوشانهی شمایلِ مریم و عیسی خیره شدند، در حالی که جهانِ غیرمسیحیِ مشغول به عمارت و در حالِ جنگ، از اشراقِ نوظهور غافل هستند. بهسببِ ناتوانیِ لئوناردو از تکمیلِ اثر، [این] وظیفه به دومینیکو گیرلاندایو واگذار شد. واپسین نگارهی کلیسایی توسطِ فیلیپینو لیپی نگاشته شد و اکنون نیز در نگارخانهی اوفیزی نگاه داشته میشود.
در سالِ 2002، موریزیو سراسینی، یک متخصصِ فنیِ تشخیصِ [اثرِ] هنری، از طرفِ [نگارخانهی] اوفیزی ماموریت یافت که تحقیقِ سطح – اثر را بهمنظورِ تشخیصِ اینکه آیا نقاشی بدونِ آسیب میتواند ترمیم گردد، بهعهده بگیرد. او نتیجه گرفت که اثر تواناییِ ترمیم را نداشته و استدلال کرد که تنها بخشِ پیش - نقاشی کارِ داوینچی بوده و رویهی اثر توسطِ نقاشِ ضعیفتری افزوده شده است. او اعلام کرد «هیچیک از نقاشیهای ستایش که تا به امروز دیده، کارِ داوینچی نبوده است». او جهتِ اثباتِ یافتههای بررسیِ تشخیصیِ خودش از اثرِ ستایشِ مجوسان، جزئیاتِ بیش از دوهزار و چهارصد مدرکِ تصویریِ [اشعهی] مادونِ قرمز از مشخصاتِ بخشِ پیش - اثر و تحلیلِ علمی [آن] را بهانجام رساند. بسیاری از تاریخنگارانِ هنری (5) در حالِ حاضر، تفسیرِ سراسینی از یافتههایش را قابلِ قبول ندانستهاند.
اول:
نگارههای عهدِ رنسانس سرشار از رمز و راز است. این آثار از چنان گیرایی و اصالتی سرشار است که گاه آرزو میکنم در فلورانسِ سدهی شانزدهم زاده میشدم. لئوناردو داوینچی (این نابغهی بیهمتا) تجسمِ روح ِ عهدِ رنسانس و قدسیتِ رو به دگردیسیِ آن است.
تابلوی «ستایشِ مجوسان» (1) یکی از شاهکارهای همین دوران است. این اثر گرچه هرگز کامل نشد اما در نهایتِ کمال و ظرافت خلق شده است. آدمها و چهرههای این تابلو پُر هستند از تمنای امرِ قدسی و حیرتِ عمیق در برابرِ آن. گویی داوینچی در این اثر امرِ قدسی را به زنجیرِ رنگ کشیده باشد.
دوم:
در اینجا توضیحاتِ مربوط به اثر را از ویکیپدیا ترجمه (ی نامبرا از کاستی) کردهام:
«ستایشِ مجوسان از نخستین آثارِ لئوناردو داوینچی است. لئوناردو از جانبِ راهبانِ آگوستینیِ سَن دوناتو ماموریتی یافته بود. وانگهی یکسال بعد، از میلان رخت بربست در حالی که اثر را ناتمام رها کرده بود. این نقاشی از سالِ 1670 در نگارخانهی اوفیزیِ فلورانس نگاهداری میشود.
مریمِ باکره و فرزندش در نمایی نشان داده میشوند و [نیز] یک شکلِ مثلثوار با زانوزدنِ مرتبط با مجوسان در نیایش. پشتِ سرِ آنها یک نیمدایره از اشخاصِ همراه است، که شاملِ چیزی میشود که ممکن است خود-نگارهی لئوناردویِ جوان باشد (در سمتِ راستِ دور). در پسزمینهی سمتِ چپ خرابهای از بنایی شرکآمیز است، جایی که میتوان کارگرانی را دید که ظاهراً در حالِ بازسازیِ آن هستند. در سمتِ راست مردانی سوار بر اسب مشغولِ نبرد هستند و نمایی از یک چشماندازِ سنگلاخی [دیده میشود].
خرابه ارجاعِ احتمالی است به باسیلیکایِ مجکسنتیوس (2) که بر اساسِ افسانهی قرونِ وسطی، رومیان مدعی شدند تا زمانی که یک باکره [فرزندی] بهدنیا آورد ، باقی میماند. چنین پنداشته شد که این عمارت در شبِ تولدِ مسیح فرو ریخته شد. (در واقع آن حتی تا تاریخی سپستر ساخته نشد). خرابهها یک چشماندازِ آغازین را حکمفرما ساختند که بهوسیلهی لئوناردو نقش شد، که همچنین اسبسوارانِ جنگجو را نمایان میسازد اما در ترسیمِ نهایی به پسزمینه واگذار شد. درختِ خرما (نخل) در مرکزِ اثر، با مریمِ باکره همخوانی دارد، تا اندازهای بهسببِ عبارتِ «تو باشکوهی همچون یک درختِ خرما» از غزلهای سلیمان (3) که بر خبردادناش از مریمِ باکره اعتقاد بود. همچون دونی توندوی میکلانژلو، چهبسا پسزمینه پذیرفته شد تا بازنمای جهانِ شرکِ ریشهکن شده توسطِ جهانِ مسیحی باشد، چنانکه [این بازنمایی] در رویدادهای پیشزمینه آغازیده شد.
لئوناردو کاربردِ پیشرویِ خود از [تکنیکِ] کیاروسکورو (4) را در تصویر گسترش بخشید؛ با خلقِ تودهی بهظاهر آشفتهای از پیروانِ فرو رفته در تاریکی و سردرگمی بهخاطرِ مجوسانی که به روشناییِ سرخوشانهی شمایلِ مریم و عیسی خیره شدند، در حالی که جهانِ غیرمسیحیِ مشغول به عمارت و در حالِ جنگ، از اشراقِ نوظهور غافل هستند. بهسببِ ناتوانیِ لئوناردو از تکمیلِ اثر، [این] وظیفه به دومینیکو گیرلاندایو واگذار شد. واپسین نگارهی کلیسایی توسطِ فیلیپینو لیپی نگاشته شد و اکنون نیز در نگارخانهی اوفیزی نگاه داشته میشود.
در سالِ 2002، موریزیو سراسینی، یک متخصصِ فنیِ تشخیصِ [اثرِ] هنری، از طرفِ [نگارخانهی] اوفیزی ماموریت یافت که تحقیقِ سطح – اثر را بهمنظورِ تشخیصِ اینکه آیا نقاشی بدونِ آسیب میتواند ترمیم گردد، بهعهده بگیرد. او نتیجه گرفت که اثر تواناییِ ترمیم را نداشته و استدلال کرد که تنها بخشِ پیش - نقاشی کارِ داوینچی بوده و رویهی اثر توسطِ نقاشِ ضعیفتری افزوده شده است. او اعلام کرد «هیچیک از نقاشیهای ستایش که تا به امروز دیده، کارِ داوینچی نبوده است». او جهتِ اثباتِ یافتههای بررسیِ تشخیصیِ خودش از اثرِ ستایشِ مجوسان، جزئیاتِ بیش از دوهزار و چهارصد مدرکِ تصویریِ [اشعهی] مادونِ قرمز از مشخصاتِ بخشِ پیش - اثر و تحلیلِ علمی [آن] را بهانجام رساند. بسیاری از تاریخنگارانِ هنری (5) در حالِ حاضر، تفسیرِ سراسینی از یافتههایش را قابلِ قبول ندانستهاند.
[این] نقاشی موضوعِ کانونیِ آخرین فیلمِ آندره تارکوفسکی، ایثار، است. [در این فیلم، تابلوی ستایشِ سه بزرگِ مجوس، شیطانی و هراسانگیز توصیف شده است.]»
پینوشتها:
پینوشتها:
(1) ستایشِ مجوسان، عنوانی ست که بهطورِ سنتی به مسئلهی مسیحیِ تولدِ عیسی در هنر اشاره دارد؛ آنجا که سه پارسای مجوس با دنبال کردنِ ستارهای عیسی را یافته بوده، پیشِ پایِ او طلا و هدایایِ دیگر نثار کرده و به ستایشِ او پرداختند. شمایلنگاریِ مسیحی بهطورِ چشمگیری، روایتِ سادهی مجوسانِ کتابِ مقدس را که در فصلِ دومِ انجیلِ متی (2:1-11) آمده، تفصیل داده و آن را برای تاکید بر این مطلب که مسیح، از نوباوگیِ آغازینش، بهعنوانِ سرور در روی زمین شناخته شده، موردِ استفاده قرار داد. (مجوسانِ عهدِ جدید با عناوینِ دیگری چون سه مردِ حکیم، سه قدیس یا قدیسانی از شرق نیز شناخته شدهاند. گرچه در کتابِ مقدس گفته نشده که چه تعداد از کاهنانِ زرتشتیِ قومِ ماد از ایرانِ باستان – که همچنین در اختربینی زبردست بودند - در آن واقعه حضور داشتهاند.)
(2) بزرگترین ساختمان در رومِ باستان
(3) کتابِ بیستمِ عهدِ قدیم
(4) کیاروسکورو (واژهای ایتالیایی برای سایه - روشن) اصطلاحی ست در هنر برای برقراریِ تقابل میانِ رنگِ روشن و رنگِ تاریک. این تکنیک در هنرِ سدهی شانزدهم و میانِ تاریخنگارانِ هنری بهمنظورِ دستیابی به طیفِ گستردهای از رنگِ واحد و تواناییِ بازنماییِ سه بُعدِ موضوعِ نقاشی همچون بدنِ یک انسان رواج داشت.
(3) کتابِ بیستمِ عهدِ قدیم
(4) کیاروسکورو (واژهای ایتالیایی برای سایه - روشن) اصطلاحی ست در هنر برای برقراریِ تقابل میانِ رنگِ روشن و رنگِ تاریک. این تکنیک در هنرِ سدهی شانزدهم و میانِ تاریخنگارانِ هنری بهمنظورِ دستیابی به طیفِ گستردهای از رنگِ واحد و تواناییِ بازنماییِ سه بُعدِ موضوعِ نقاشی همچون بدنِ یک انسان رواج داشت.
(5) تاریخِ هنری بررسیِ آکادمیکِ مسائلِ هنر در گسترهی تاریخی و زمینههای سبکشناختیِ آنها همچون جنس، طرح، فرم و ظاهرِ اثر است. افزون بر این، تاریخِ هنری، پژوهش در بابِ هنرمندان و سهمِ اجتماعی و فرهنگیِ آنان است.