گویا خانومِ آتیه نوری تصمیمِ راسخی گرفتهاند مبنی بر شخم زدنِ آرشیوِ این وبلاگ و کپی/پیستِ گاه و بیگاهِ آن به نامِ خودشان. ماجرا از «رازِ تنِ زن» شروع شد که در کمالِ شگفتی متن را بهطورِ کامل نقل کردند و در انتها به مطلبِ دیگری از مخلوق با نامِ «عشق به توانِ تباهی» با صرفِ «پیشنهاد میدهم این مطلب را هم در ادامهاش بخوانید» لینک دادند.
من برای ایشان کامنتی به این شرح نوشتم:
گویا فراموش کردهاید لینکِ مطلبِ "رازِ تنِ زن" را قرار دهید. متن بهطورِ کامل نقل شده اما بدونِ رفرنس.
لینکِ این مطلب در وبلاگِ مخلوق چنین است:...
کامنتِ من بهنحوِ شتابزدهای توسطِ آتیه نوری حذف گردید. ایشان نامهای به پروفایلِ بیاسم و رسمِ «یاهو سیصد و شصتِ» من فرستادند و ضمنِ تشکر از یادآوری مدعی شدند که یکبار لینک دادهاند و این کافی است. اما پر واضح است که «رازِِ تنِ زن» و «عشق به توانِ تباهی» دو نوشتهی جداگانه هستند و زمانی که یکی بهطورِ کامل نقل میشود، تنها شیوهی صحیح آن است که لینکِ خودش هم ضمیمهاش باشد. پس این لینکِ تکراری نیست بلکه دو تا لینکِ مجزا است.
لینکِ این مطلب در وبلاگِ مخلوق چنین است:...
کامنتِ من بهنحوِ شتابزدهای توسطِ آتیه نوری حذف گردید. ایشان نامهای به پروفایلِ بیاسم و رسمِ «یاهو سیصد و شصتِ» من فرستادند و ضمنِ تشکر از یادآوری مدعی شدند که یکبار لینک دادهاند و این کافی است. اما پر واضح است که «رازِِ تنِ زن» و «عشق به توانِ تباهی» دو نوشتهی جداگانه هستند و زمانی که یکی بهطورِ کامل نقل میشود، تنها شیوهی صحیح آن است که لینکِ خودش هم ضمیمهاش باشد. پس این لینکِ تکراری نیست بلکه دو تا لینکِ مجزا است.
شاهد بر اینکه کارِ این خانوم در همین یک مورد دزدی بود (افزون بر سانسورِ همراه با دستپاچگیِ کامنتِ من) سکوتِ ایشان نسبت به چندین مورد از کامنتهای دوستانِ خود بود که طبعاً باور کرده بودند متن از آنِ ایشان است و این را صریحاً در نظراتِ خود گفته بودند.
پس از آن در شعارهای سر درِ پروفایلِ خود نیز دو جمله از یادداشتهای من را بدونِ هیچ نامی چاپ کردند که بهسببِ جایگزینیِ زودهنگامِ جملاتِ دیگری (که آنها هم لابد از آنِ دیگران است) و از طرفِ دیگر چاپِ نوشتههای تازه در وبلاگ (که دستِکم از آنِ من نبود) از پیگیریِ این مسئله (با افزودنِ لینکِ «رازِ تنِ زن» به پایانِ یادداشتِ «عشق به توانِ تباهی») منصرف شدم.
امشب اما متوجه شدم که آتیه نوری قصدِ پایان دادن به این رفتارِ ناشایست و دزدیِ ناشیانه را ندارد.
سه نمونه دزدیِ تازهی ایشان بدین قرار است:
1) یادداشتِ «یرما: سلطهی سنت و زندانِ زناشویی» در وبلاگِ آتیه نوری بهطورِ کامل نقل شده و تنها پس از پایانِ دو خطِ اولِ آن بدونِ هیچ لینکی نوشته شده «از وبلاگِ مخلوق»، سپس خطِ پایان بر آن کشیده شده و باقیِ متنِ من در ادامه عیناً نقل شده است. طبعاً هر آدمِ عاقلی از این نحوهی نقل چنین میفهمد که ادامهی مطلب (پس از خطچین) از آنِ ایشان است. وانگهی چرا عنوانِ مربوطه، به یادداشتِ مخلوق لینک نشده است؟ آیا جز اینکه در این صورت خوانندگان میفهمیدند که ایشان مطلب را دزدیده است؟
(آتیه نوری زحمتِ فراوان کشیده و تنها خطِ آخرِ نوشتهی من را حذف کرده و بهجایش یک عبارت بالاخره از خودش آورده است. در باقیِ موارد نیز یادداشتهای من را با مشتی عکسِ مضحک همراه ساخته است.)
2) یادداشتِ «در بابِ ششمین داستان از ده فرمانِ کیشلوفسکی» با عنوانِ «من دیگر تو را دید نمیزنم» عیناً نقل شده بدونِ کوچکترین اشارهای به یادداشتِ مخلوق.
3) یادداشتِ «خیالِ خلاق» از سریِ (از دفترچهی خاطراتِ فرانسیس) با همین عنوانِ دوم عیناً نقل شده بدونِ هیچ اشارهای به یادداشتِ مخلوق.
من نمیدانم کسی که چنین کودکانه یادداشتهای دیگران را میدزد با خود چه خیالی کرده و به چه چیزِ این یادداشتها دلخوش کرده است؟ به اینکه در کامنتها برایش هورا بکشند که متفکرانه نوشته یا کیشلوفسکی دیده یا داستانِ کوتاه آفریده است؟ واقعاً برای من سؤال است که چنین کسی چگونه (فارغ از نظرِ دیگران) با خودش کنار میآید؟
مسخره نیست... بیشتر ترحمانگیز است!
اما از طرفِ من طبعاً همچون هر وبلاگنویسِ دیگری این حق محفوظ است که یادداشتهایم اگر نقل میشود همراه با امانتداری و ذکرِ آدرسِ آن باشد و در صورتِ ظهورِ پدیدهای همچون آتیه نوری از طریقِ تنها امکانِ خود (در شرائطِ حاضر) به این دزدیِ بچگانه و رفتارِ نادرست اعتراض کنم.
پسنوشت:
آتیه نوری نشانهی خوبی است بر این واقعیت که دزدی هنرمند و غیر هنرمند نمیشناسد. در واقع ما هنرمندِ دزد هم داریم.
من که عموما مطالب مرجع خیلی کم تر از شما مینویسم زیاد ازم دزدی میشه چه برسه به مطالب به نسبه مرجع تر وبلاگ شما. این سایت رو هم امتحان کن
پاسخحذفhttp://www.copyscape.com/
ضمنا من نفهمیدم که شما چطور دستپاچه بودن خانم دزد در حین پاک کردن کامنت مذکور رو متوجه شدید؟ :-)
خیلی جالب بود. شما خانم آتیه نوری رو میشناسید؟ اسمشون رو یه سرچ تو اینترنت بکنید. خیلی جالبه. آدم از کسی مثل ایشون توقع همچین کاری رو نداره...
پاسخحذفاین سیصد و شصت کلن پر از این هیجانانگیزناکیهاست! مثلن اینو ببین
پاسخحذفhttp://blog.360.yahoo.com/blog-exnRsjA1erSFHkcgCD0Y.V56Bw--?cq=1
صحبتِ گرامی!
پاسخحذفاز معرفیِ آن سایت سپاسگزارم!
دستپاچگیِ آتیه نوری را نیز از سانسورِ بیدرنگِ کامنتِ من و نامهای که میخواست بداند من چه کسی هستم، میشد حدس زد. :)
واقعاً نمیدانم با این ماجرایِ دزدیِ یادداشتها چه باید کنیم!
در واقع اگر روزی یکی از این یادداشتها در بیرونِ دنیایِ مجازی نیز چاپ شود باز هم دستِ ما به هیچ جا بند نیست.
ناشناسِ گرامی!
برایِ من هم اسبابِ شگفتی بود!
مسعوده جان!
نوشتههایِ تو جان میدهد برایِ دزدیده شدن!
گمان کنم این دستِکم دومین مورد است که شاهدِ چنین رفتاری هستی.
اما موردِ آتیه نوری کمی تفاوت دارد.
چنانکه ناشناسِ گرامی نیز گفته ایشان عکاسِ نسبتاً پرآوازهای ست و با نام و فامیلِ حقیقیِ خود نیز در یاهو 360 در کمالِ خونسردی یادداشتهایِ مخلوق را دزدیده است.
میدانی؟ گویا آتیه نوری دچارِ این توهم است که ما مستعارنویسان چنان بینام و نشان و از آن بدتر درمانده و بیاعتبار هستیم که سرکارِ خانم جرات کنند در روزِ روشن و با هویتِ حقیقیِ خود یادداشتهایِ یک مستعارنویس را بدزدند. من پیشتر هم نوشته بودم که وبلاگهایِ مستعار بیشتر در معرضِ چنین سوءِ استفادههایی هستند.
بهتر است رویِ تشکیلِ یک انجمن یا گروه برایِ حمایت از یادداشتهایِ مستعارنویسان با وظایفی از قبیل جستجویِ چنین دزدیهایی، افشا و تقبیحِ آن و در نهایت ارزیابیِ ساز و کارهایی برایِ بالابردنِ هزینهیِ سرقتهایِ اینچنینی فکر کنیم!
جای خوشوقتی است!
پاسخحذفچرا دلخور می شوی؟
تکثیر یعنی همان زندگی که تو توانستی بیافرینی مخلوق عزیز!
اوهوم!
پاسخحذفمن هم اسم این خانم را کم و بیش شنیدهام. خب قباحت دارد روی شانهی مردم سوار میشوند آن هم با کفش. من نمیخواهم باز بیایم و از تمدن حرف بزنم و فرهنگ که ما ملت دزدیم آیا یا گوسالهایم یا چی! که تف سربالاست همهاش بی کم و کاست. شاید نباید تعمیم بست و گفت که نخالههایی هستند که دست به دامن باقی میشوند و از اعتبار گمنام آنان نردبانی برای بالا رفتن میسازند. حق میدهم که دلخور باشی. میشود کار را بالا کشاند رساند به مطبوعات. ولی چه حیف که دوستان ما چه کمند و قصرهای کافکا چه زیاد!
وقعا" جای تاسف دارد.
پاسخحذفمن هم موافقم که کاری کنیم در این راستا...
کم نیستیم اگر منسجم شویم