دوستان گرامی! «انجمن آزادی اندیشه» بنا به فلسفهی تاسیسش در ارج نهادن به اندیشهورزی و در راستای طرح موضوعها و بحثهای بایسته میان اندیشهورزان، بنا دارد هر بار پروندهای را با موضوعی مشخص بگشاید و از صاحبنظران درخواست کند تا دیدگاه خود را بهنحو ویژه و اختصاصی برای تارنمای ما بنویسند. نخستین پرونده دربارهی ربط و نسبت دین، سیاست و ناسیونالیسم است. تا کنون سه دیدگاه را چاپ کردهایم که آخرینش از دوست گرانقدر بابک مینا است. از شما دعوت میکنم که تاملات ارزشمند او را در این پیوند بخوانید.
از متن:
جداسازی سیاست و دین در ایران یعنی مبارزه با «رژیم یا پولیتیای اسلامی». رژیم اسلامی به دو معنا: نخست به معنای فرمی از حکومت؛ دوم به معنای فرمی از سازماندهی عرصه عمومی که در آن فضای ظاهر شدن به حداقل میرسد و تبعیض میان شهروندان نهادینه میشود. جمهوری اسلامی فرمی از دولت است که از شکلی از سازماندهی عرصه عمومی حمایت میکند که در آن فضای ظاهر شدن به حداقل برسد، برابری شهروندان محدود شود و آدمیان نتوانند گرد هم بیایند و «قدرت» پیدا کنند. اما اسلام محدود به چهارچوب نهادی جمهوری اسلامی نیست. اسلام به مثابه سیاست، به مثابه رژیم سیاسی (به معنای کلی کلمه) خارج از چهارچوب دولت نیز در کار تخریب برابری شهروندان (isonomia) و نهفتن فضای ظاهر شدن و جلوگیری از شکلگیری «قدرت» در میان شهروندان است. «آیا میتوان راهحل سیاسی را به شیوهای صورتبندی کرد که از پیوند مذهب با رادیکالیسم جلوگیری کند؟» بله، به شرط اینکه جداسازی سیاست از دین تنها معطوف به جدایی دولت از دین نباشد. سیاست سکولار باید در «فضای ظاهر شدن» ظهور کند، یعنی شهروندان قدرت بنیان نهادن و شجاعت برابری داشته باشند. و این یعنی سکولارسازی از پایین. ... باید اسلامگرایی و سیاست اسلامیسازی را از پایین شکست داد. و این یعنی گشودن فضای ظاهر شدن، فضایی که شهروندان بتوانند در همه عرصهها «قدرت» یابند. جداسازی دین و سیاست یعنی استقلال و قدرت عرصه عمومی؛ و تا این هدف متحقق نشود، هر گونه جداسازی سطحی و ناقص است.