۱۳۸۴ بهمن ۳, دوشنبه

تصویر دوریان گری

1. "زن یک نمونه‌ی عجیبی است از پیروزی و تسلط ماده بر روح حال آنکه مرد نماینده‌ی پیروزی و غلبه‌ی روح است بر اخلاق."
2. "ممکن است زنان گران‌بهاترین گوهر وجود خود را به ما بسپارند، اما بلافاصله شروع می‌کنند تا ذره ذره‌ی آنچه را به ما داده‌اند از ما پس بگیرند."
3. "اگر می‌شد به رضای زنان رفتار کرد و نیازشان را برآورده کرد، بی‌شک هر کمدی به تراژدی منتهی می‌شد و به‌عکس هر تراژدی به کمدی ختم می‌گردید. زن‌ها موجودات دوست‌داشتنی و ساخته و پرداخته‌ی خوبی هستند، اما کم‌ترین بهره‌ای از هنر نبرده‌اند."
4. "یکی از این زنان روزی برای من تعریف کرد که لذتی که از مذهب می‌برد، درست برابر با راز و نیازهای عاشقانه‌ی دوران جوانی و به‌اصطلاح سنین شکفتگی‌اش می‌باشد."
5. "زنها قساوت قلب را به‌راستی می‌پسندند و دوست می‌دارند. ما به آنها خیلی میدان پرواز داده‌ایم، اما حقیقت اینست که زن فطرتا بنده‌وار به‌دنبال ارباب خوب می‌گردد. زنان دوست دارند که مردها بر آنان تسلط کامل داشته باشند. دوست دارند که سرسختی مردها بر لجاجت خودشان بچربد."
6. "هر مردی با هر زنی می‌تواند خوش بگذراند، فقط به یک شرط، به‌شرط اینکه آن زن او را دوست نداشته باشد."
7. "سرچشمه‌ی تمام خیرخواهی‌ها در خودپسندی ذاتی ما نهفته است."
تصویر دوریان گری، اسکار وایلد، ترجمه‌ی داریوش شاهین

اینها جملاتی ست که "لرد هنری واتون" شخصیت محوری و تأثیرگذار رمان بر زبان می‌راند. زن‌شناسی اسکار وایلد و همچنین نقدهایش بر اخلاق متعارف ( مانند بند هفتم) و سویه‌های پوچ‌انگارانه و نیهیلیستیک باورهایش (شور زیستن همراه با انکار معناداری متافیزیکی برای زندگی) که از زبان "لرد هنری" بیان می‌‎شود، تشابه معناداری با آراء نیچه دارد و به‌هرحال سبب تمجیدهای نیچه از او کاملا روشن است.
بند پنجم از سخنان او به‌وضوح ما را به یاد این سخنان نیچه (علاوه بر سخن معروف تازیانه به‌همراه داشتن) می‌اندازد:
"زنان در پس همه‌ی خودپسندی شخصی خود، باز هم تحقیری غیرشخصی برای نوع «زن» دارند."
"زن را ژرف می‌انگارند __ چرا؟ برای آنکه هرگز به ته و توی او نمی‌تواند دست یافت. [اما واقعیت آن است که] زن حتی سطحی هم نیست."
بخش‌هائی از سخنان "لرد هنری" مانند بند سوم که به‌نحوی افراطی زن را فاقد هرگونه هنر و بینش می‌انگارد از جنس همان سخنان نیچه در تضاد گوهرین میان علم‌ورزی و کشف حقیقت با حجب و حیای ذاتی در زنان است.
بند چهارم یکی از عمیق‌ترین جملات این رمان است و حاوی ژرف‌نگری روان‌شناسانه به این حقیقت که زنان احساس‌های عاشقانه و نحوه‌ی تعامل خود با جنس مرد را بر کم و کیف ارتباط خود با خداوند فرافکنی و طرح‌اندازی می‌کنند.
مایه‌های همجنس‌گرایانه‌ی شخصیت اسکار وایلد نیز، به‌زیبائی هرچه تمام‌تر در رمان به تصویر کشیده شده است.
"لرد هنری" کسی است که با توجیهات فلسفی و دستاویز قرار دادن مغالطات پیدا و پنهان، استادانه به ستایش رذیلت و تئوریزه کردن آن می‌پردازد. "بازیل هالوارد" نقاش، سمبل انسان‌های باورمند به اخلاق است و البته فاقد تیزبینی‌های هِنری. تأثیر لرد هنری بر دوریان گری بیش از همه به‌خاطر لحن موسیقیائی کلامش و تبحرش در واژگونه ساختن باورهای کلاسیک و دیرین است. سخنان او معجونی ست از راستی و ناراستی، تیزبینی و کج‌فهمی، زیبائی و زشتی و خوبی و بدی.
اسکار وایلد چنان ماهرانه شخصیت "لرد هنری" را سامان داده که خواننده پا به پای "دوریان گری" به‌‎سوی رذالت پیش می‌رود. "دوریان" چیزی نیست جز شاگردی ناشی و متزلزل برای اجرای آموزه‌های "هنری". شاگرد تیزبین، رذالت را تا آنسوی ایده‌های استاد نیز پیش خواهد برد و به‌همین دلیل ایده‌های استاد را پشت سر خواهد گذاشت اما دوریان به‌جای گذر از انگاره‌های "لرد هنری" و رسیدن به فراسوی فضیلت و رذیلت، ناشیانه در پرتگاه القائات هِنری فرو افتاد. او از "لرد هنری" گذر کرد اما نه به‌معنی فراتر رفتن از او بلکه به این معنی که ایده‌های هِنری را به‌نهایت استلزاماتش در ساحت عمل رسانید، کاری که خود هنری هرگز انجام نمی‌داد: لرد هنری بر رذیلت احاطه داشت و آنرا از بالا می‌نگریست اما دوریان با رذیلت زندگی کرد و بدینسان محیط و محبوس رذیلت شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر