«حتی هنگامی که اندیشهی خدائی برتر در دلهای مردمان استوار گردد، در حالی که باید چنین اندیشهای بهطبع از هر گونه پرستش خداگونهی دیگر بکاهد و همهی صاحبان حرمت را در برابر یکتائی خداوند، بیقدر کند، باز از طریق اعتقاد مردمان به خدا، قدیس یا فرشتهای موکل و زیردست، نیایشهایشان در حق اینان اندک اندک فزونی میگیرد و به ستایشی که سزاوار خدای برتر است زیان میرساند... فهم ضعیف آدمی نمیتواند با تصور خدای خویش بهعنوان روان محض و خرد کامل خرسند باشد و در عین حال، ترس ذاتی، او را از آن باز میدارد که کوچکترین شبههی نقصان و ناتوانی را به او نسبت دهد. منش انسان میان این احساسات متضاد در نوسان است... اما میل بازگشت به بتپرستی چندان نیرومند است که سختترین احتیاطها نیز نمیتواند راه بر آن ببندد.»
دیوید هیوم، " تاریخ طبیعی دین"، ترجمهی زنده یاد حمید عنایت (با اندکی دخل و تصرف در گزینش لغات)
تأکید هیوم بر رابطهی دیالکتیک و تأثیر و تأثر متقابل میان خداپرستی و بتپرستی بسیار دقیق و تأملبرانگیز است.
در نظر هیوم، واسطههائی – هستیهای میانجی - که میان انسان و خدا در تمام ادیان سر برمیآورد در بن و حاق خود، محصول میل و گرایش بتپرستانهی آدمیان بوده و چیزی جز رجوع به شرک (پرستش ایزدان) نیست.
یاد تخطئهی تیزبینانهی متکلمان عامة همچون ابنتیمیه نسبت به تقدیس اولیاء در میان مذاهب اسلامی و خصوصا امامیة (شیعه) افتادم. این پاسخ هم که ما آنها را خدا نمیدانیم و نمیپرستیم بلکه صرفا به آنها توسل میجوئیم، هیچ دردی را دوا نمیکند. تمام بحث بر سر همین است که بهجای اظهار نیاز و توسل به خداوند، به چنین واسطههائی چنگ میزنید و در استغاثه و ستایش نسبت به آنان آنقدر پیش میروید که جائی برای خداوند باقی نمیماند و خدای برتر، عملا در میان این هیاهوهای شرکآمیز، گم میشود.
یاد جعل نمادهائی چون کعبه و حجرالأسود (سنگ آسمانی!!!) افتادم. از تیزبینی خداوند بود که برای نوازش امیال بتپرستانهی آدمیان، صوری محسوس و مادی را به نشانهی حقیقتی معقول و ماورائی، در مقابل دیدگانشان قرار داد. جعل چنین صوری در ادیان سامی در هر سه نسخهاش وجود دارد. گرچه تجسد مسیح با کعبهی مسلمین و یا معبد اورشلیم یهود، تفاوتهای ظریفی دارد اما در بن و جوهره هدفی جز ارضای گرایشات شرکآمیز آدمیان در بر ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر