من نمیدونم مطالب دائرةالمعارف WIKIPEDIA رو چه کس يا کسانی مینويسند اما اين رو میدونم که اونچه مثلا در مورد ملکيان نوشتهاند، يه معرفی سطحی ست و گويا خواستهاند که صرفا در مورد او هم چيزی نوشته باشند، همين!
Mostafa Malekian (Born in Iran), is a prominent Persian (Iranian) philosopher and thinker. While trying to make Islam and reasoning compatible, Malekian defends human reasoning in social affairs
"ملکيان فيلسوف و متفکر سرشناس ايرانی ست. او در حالی که تلاش میکند اسلام و تعقل را با يکديگر سازگار نمايد در رويدادهای اجتماعی از تعقل بشری دفاع میکند."
اين معرفی حتی برای سروش هم مناسب نيست تا چه رسد به ملکيان. اين معرفی بيشتر مناسب کسی مثل محسن کديور هست. بهجای آنکه در معرفی سروش صرفا به تفکيک دين از معرفت دينی بسنده کنند، بهتر آن بود که بگويند آن تئوری اساسا برای همين طراحی شده بود که ميان اسلام و تعقل سازگاری ايجاد کند.
و اما ملکيانای که معتقد است اديان در دنيای مدرن يا در قالب معنويتای فارغ از بنيانهای سنگين متافيزيکی ادامهی حيات خواهند داد يا اساسا اميدی به حياتشان نيست، ملکيانای که معتقد است متافيزيک سترگ اديان امروزه ديگر قابل پذيرش نيست و ملکيانای که معتقد است قرآن دارای تناقضات دورنی ست، چگونه میتوان گفت که در صدد جمع ميان اسلام و تعقل است؟!
اگرچه بهنظر من گناه تصورات نادرستی نظير آنچه در اين دائرةالمعارف آمده به گردن خود اوست زيرا ملکيان دو چهره دارد: يکی آنگاه که در مقام يک "نوانديش دينی" به بازانديشی سنت اسلامی میپردازد و مثلا از لزوم پرداختن به فلسفهی فقه سخن میگويد. و ديگری آنگاه که در مقام يک "روشنفکر لائيک" به نقد خود دين و کتاب مقدس دست میبرد. اما بهدليل نقدهای صريحش به دين، اصلا و ابدا در زمرهی "روشنفکران دينی" جای نمیگيرد.
نوانديشی ملکيان هم بهنظر من در راستای همان پروژهی معنويت اوست و مطلقا انگيزهای دينی در آن نمیتوان يافت . يعنی سعی میکند صدر و ذيل دين را بزند تا بشود شبيه همان معنويتای که لابشرط است نسبت به تمام اديان و از جمله اسلام. اين قسم از نوانديشیهای ملکيان صادقانه نيست و از قسم همان عوامفريبیهائی ست که روشنفکران دينی مرتکب آن میشوند. ملکيان به مسلمانان میگويد که شما میتوانيد به معنويتی فرامتافيزيکی دست يابيد اما اين را صريحا نمیگويد که دستيابی به چنين معنويتی بهقيمت عدول از بسياری آموزهها و دستورات اسلام بهدست خواهد آمد.
اسلام هم يعنی اسلام نهادينهی تاريخی ولاغير. و اين چيزی ست که من بارها خواستهام به او بگويم.
بخشی از اين خودسانسوری و شيزوفرنی که در منش روشنفکرانی نظير او میبينيم ناشی از شرائط فعلی حاکم بر جامعه و جو اختناقی ست که ديکتاتوری فقها به ارمغان آورده است و الا خود ملکيان روزی با اشاره به استبداد دينی حاکم در ايران و خوف متفکران از روشنگری، به من گفت: «... بله! ما ملحدان خاموشيم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر