«مصباح و ازغدی کاملاً درست میگویند، صحبت از اسلامِ نسبی و قابلِ قبض و بسط چیزی جز انکارِ اسلام و حقانیتاش نیست.»
گمان نکنید که این جمله را من نوشتهام، این جمله را امیدِ میلانی در نهایتِ پرت و پلاگویی نگاشته است.
یعنی همان کسی که آسمان و ریسمان بههم میبافت تا بگوید حقیقتِ اسلام نسبی است و سرشتِ تاریخی دارد و نمیتوان از دیدِ انتزاعی و کلی به آن نگریست و لذا به نقدش پرداخت، حالا بنا به مصلحت حاضر شده چیزی بنویسد در حکم ردیه بر تمام گفتههای پیشین خود.
بحث با رفیق اشووندر ثمر ندارد چه هدفِ او از بحث صرفا همان بحث کردن بوده و از آنجا که تمام تلاشش چیزی جز پیروزیِ ظاهری در برابر دیگری نیست، در بحث حاضر میشود به هر سفسطه، شعبدهبازی و مبهمبافی تن دهد تا آنجا که مزورانه صد و هشتاد درجه نیز در موضع خود تجدیدنظر کند و بر اساس همان منطق دروغین و کلاهبردارانه که به دیگری نسبت میداد حتی به سنگر طرفِ مقابل نیز پناه ببرد.
در خوشبینانهترین حالت باید گفت که آشفتهاندیشی، بافتنهایِ شبهِ پستمدرنیستی و البته سطحی نتیجهاش نیز جز این نخواهد بود که مرز باورهای متضاد با یکدیگر را به هم بیامیزی و هر دو را در موقعیتهای مختلف بر زبان آوری.
پارتنر جنابِ میلانی که نسبت به تفسیرهایِ اینچنینی از اسلام سخت بر میآشفت و دهندریدِگی مینمود در برابر این یادداشتِ همکارش سکوت پیشه کرد و جز مقادیری آه و ناله از نفهمی و عجز خود واکنش دیگری نشان نداد.
باجدادنهایِ این دوقلوی افسانهای به یکدیگر بهواقع جذاب و دیدنی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر