۱۳۸۵ آبان ۸, دوشنبه

زیستن برای واقعیت یا زیستن برای آرمان


آژانس شیشه‌ایِ ابراهیم حاتمی‌کیا، فارغ از محتوی و مضمون، از حیثِ فرم کار، کپی ناشیانه‌ای ست از فیلم بعد از ظهر سگی به کارگردانی سیدنی لامت و با بازیِ آل پاچینو.
نوع روایتِ داستان عیناً همانندِ بعد از ظهر سگی پیش می‌رود، حتی در کوچک‌ترین جزئیات از جمله در آسم داشتن یکی از گروگان‌ها.
سانی یک سرباز از ویتنام برگشته است همچون حاج رضا که یک بسیجی دچار نوستالژیِ دورانِ جنگ است و هر دو در فیلم تهدید می‌کنند که در جنگ آدم کشته‌اند و باز هم می‌توانند این کار را انجام دهند. مهم‌ترین تفاوت فیلم در آن است که سانی و سال هرگز موفق به پرواز نمی‌شوند برخلافِ حاج رضا و دوستش.
بعد از ظهر سگی، داستانی اورجینال و مربوط به زندگی ملموس و رئالِ جامعه است. سانی می‌خواهد پولِ تغییر جنسیتِ دوستِ خود لئون را فراهم کند - که به‌دلیل اختلالاتِ جنسی دست به خودکشی زده و کارش به آسایشگاهِ روانی کشیده - و برایِ همین به سرقتِ بانک و در نهایت گروگان‌گیری دست می‌زند. همین ماجرایِ انسانی و رئال در آژانس شیشه‌ای صورتی ایده‌آل، ارزشی و آرمان‌گرایانه به‌خود گرفته است. حاج رضا به آژانس حمله می‌کند تا خرج عمل دوستِ بسیجی خود را فراهم کند.
بیماریِ عباس البته یک واقعیتِ دردناک است اما مسئله از جایی شروع می‌شود که این بیماری به آرمان‌هایی بیمارگونه گره می‌خورد.
باز هم مثل همیشه فرم از غرب اخذ شده و محتوایِ متعفن انقلابی به آن تزریق شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر