این زن در The Mist نمونهی ایمانِ خودآزار-دیگرآزار است؛ همان ایمانی که ادیانِ ابراهیمی برای مؤمنان به ارمغان آوردهاند، ایمانی که مخصوص انسانهای ضعیف و بیمار است؛ بیمارانی که تا یک خدای موجود، تا یک سمیعِ علیم برایشان نسازی آرام نمیگیرند و وقتی چنین خدایی در اختیارشان گذاشتی، آرامش را از دیگران میگیرند.
و پایانِ داستان... غمانگیز، شوکآور و ویرانگر!
آنها قوی بودند و توانستند جراتِ رویارویی با بخشی از واقعیتِ بیرون را بیابند اما اندکی و تنها اندکی زود ناامید شدند.
و پایانِ داستان... غمانگیز، شوکآور و ویرانگر!
آنها قوی بودند و توانستند جراتِ رویارویی با بخشی از واقعیتِ بیرون را بیابند اما اندکی و تنها اندکی زود ناامید شدند.
آگاهینوشتها:
اول: بیژنِ عبدالکریمی متفکرِ نازنین، دلسوز، تیزبین و بسیار منصفی است! «بهسوی گذر از تئولوژی» (پاسخهای او به پرسشهای روزنامهی کارگزاران در موردِ شریعتی) و نقدِ روشنگرانهی او نسبت به بدخلقیها و بداندیشیهای جامعهی ایرانی مرا بیش از گذشته به او علاقمند ساخت!
دوم: یادداشتِ «وقار که چون فرهنگ مرموز است» بسیار تاملبرانگیز بود! مضمونِ آن مرا به این اندیشه کشاند که اگر توصیفاتِ نویسنده نسبت به سطحِ وقار و فرهنگِ شهروندانِ آن زمان درست است باید در موردِ همین شهروندان در دورانِ کنونی چه گفت؟
اول: بیژنِ عبدالکریمی متفکرِ نازنین، دلسوز، تیزبین و بسیار منصفی است! «بهسوی گذر از تئولوژی» (پاسخهای او به پرسشهای روزنامهی کارگزاران در موردِ شریعتی) و نقدِ روشنگرانهی او نسبت به بدخلقیها و بداندیشیهای جامعهی ایرانی مرا بیش از گذشته به او علاقمند ساخت!
دوم: یادداشتِ «وقار که چون فرهنگ مرموز است» بسیار تاملبرانگیز بود! مضمونِ آن مرا به این اندیشه کشاند که اگر توصیفاتِ نویسنده نسبت به سطحِ وقار و فرهنگِ شهروندانِ آن زمان درست است باید در موردِ همین شهروندان در دورانِ کنونی چه گفت؟
سلام رفیق
پاسخحذفبصورت کاملا اتفاقی هر دو در مورد یک واقعه نوشتیم انگار.
داستان جدید من هم در مورد زن هست.
بخونش نظرت رو برام بنویس.
ممنونم
روانی!
پاسخحذفخدا نداری!
حالا ما می فهمیم که بی خدایی بد دردیه!