۱۳۸۵ فروردین ۳۰, چهارشنبه

هوای آلوده

بزرگوارترین دوستِ من در این دنیایِ مجازی بر سر مسئله‌ای که من نیز در سرانجامش مؤثر بودم، برای همیشه – که امیدوارم چنین نباشد - از میانِ ما رفت.
بیش از یک شبانه‌روز است که این ماجرا تمام زندگی‌ام را تیره ساخته و در سردرگمی مطلق فرو برده است.
توهین‌های اون آدم نسبت به خودم جز اینکه از تهِ دل به عجز و بلاهتش خنده سر دهم، اثر دیگری برایم نداشت. اما از لحظه‌ای که فهمیدم دوستی از این توهین‌ها نسبت به عزیزترین فردِ زندگی‌اش به این نتیجه رسیده که ما را ترک گوید، تمام آن خنده‌ها بر لبان‌م خشک گردید و به غم و اندوه بدل شد.
"نبودِ او" نتیجه‌ی رذالتِ فردی است که من نیز در بیرون ریختن تعفن‌های درونش بی‌تقصیر نبودم و البته بسیار نیز دلگیرم از دوستِ پست‌مدرن و دوست‌داشتنی‌ام که مدتهاست امکانِ ظهور و نمایش این تعفن‌ها و عقده‌گشائی‌های بیمارگونه را در نهایتِ بی‌مسؤولیتی فراهم آورده است.
بله!
"اخلاق شخصی مرده" اما تنها برای آنانکه از ترس وجود و مصداق داشتن بی‌معناترین مفهوم – خدا - (همان مرده‌ی متحرک) و ثواب و عقابش آنرا پاس می‌داشته‌اند و یا اساسا از ابتدا نیز – خدائی باشد یا نباشد - فاقدِ آن بوده‌اند.
"وجدان" چیزی نیست که رنگِ ایدئولوژی‌های زمانه (سنت باشد، مدرنیته یا پست‌مدرنیته) آنرا بی‌فروغ سازد.
من به هر آنچه با "شهودِ اخلاقی"ام ناسازگار باشد، کافرم.
چرا باید فضایی فراهم کنیم تا بیماری غرض‌ورز، آنقدر کثافت روی هم تلنبار کند که جایِ تنفس برای عزیزی در میان اینهمه تعفن باقی نماند و از حضور زلالِ خود در این فضایِ آلوده چشم‌پوشی کند؟
پ.ن:
یک لینک - و تنها یک لینک - به متن اضافه گردید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر