«از آنزمان که در جشنهای نقابداران
کار من منادیگری است،
بر در تالار امر و نهی میکنم
تا نگذارم کار به ازدحام و ستیز و پرخاش بکشد،
و چنان کنم که همه چیز در مسیر درست بگذرد.
ولی میترسم که از پنجرهها
موجوداتی غریب سر برآرند،
اشباحی، ارواحی پران در هوا،
که نتوانم شما را از ایشان حفظ کنم.
دمی پیش، آن هیکل گنده بهچشمم ناجور مینمود،
و اکنون آن کوتوله که آنجا
سر میکشد ...»
گوته – فاوست (بخش دوم) – ترجمهی م. ا. به آذین (با اندکی دخل و تصرف در ترتیبِ کلمات)
- این جملات از "فاوست" سنجشناپذیر هستند از این جهت که ناظر به عالم واقع و وضعیتِ آن امور نمیباشند.
چنین جملاتِ شعرگونهای در بافتِ خود جز زمزمههای شنیدنی چیزی نیستند.
و اما کسی که میگوید متن دینی (قرآن) تماما چون فاوستِ گوته غیر قابل سنجش میباشد، نه فاوست را درست خوانده و نه اساسا متن دینی را میشناسد.
بهعنوان مثال در قرآن آمده: "غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون" ( 30 – الروم)
شباهتِ این آیهی قرآن با آن بخش از فاوستِ گوته را خودتان میتوانید از دانایِ جزء و کل بپرسید!
[این شیوهی بهظاهر رندانه و در عین حال مضحکی ست که در بابِ هر موضوعی اظهار نظر کنی و پس از آنکه با ایرادِ دانایان مواجه شدی طلبکارانه پاسخ بگوئی: "من که قبلا هرگونه علم و فرهیختگی را در موردِ خود انکار کرده بودم"!]
اینکه سپاه روم در فلان سرزمین شکست خوردند یا نه و پیروزیِ پس از آن شکست، کاملا با متدولوژیِ علوم تاریخی قابل سنجش و نقد است. یعنی متکلمان برایِ دفاع از این آیه و ملحدان برای ردِ آن، چارهای جز توسل به روش علوم تاریخی ندارند.
و نیز این آیه: "و جعلنا من الماء کل شی ء حی" (30 – الانبیاء)
که به زبانِ ساده میگوید ما هر موجودِ زندهای را از آب آفریدیم. در اینجا نیز هر ملحدی برای ردِ این آیه چارهای جز توسل به علوم تجربی و زیستشناسی ندارد و متکلمان نیز برای دفاع از آن باید به متدولوژیِ علوم تجربی متوسل شوند و لاغیر.
در قرآن البته جملاتی شبیهِ آن بخش از فاوست هم دیده میشود: "علیها تسعة عشر" (30- المدثر)
اینکه دربانهای جهنم نوزده نفر هستند یا نه، از اموری ست نادانستنی و رد و قبولش امکانناپذیر.
ولی از جمله در خودِ فاوست هم جملاتی قابل سنجش وجود دارد:
"بهتر است پیش از آنکه لذات زندگی برای همیشه از دسترستان دور شوند، از هر چیز بهره بگیرید."
فاوست (بخش اول)
در بطن چنین جملهای یک فلسفهی لذتانگارانه وجود دارد که قابلیتِ سنجش و نقد را داراست. و در همین "فاوست" میتوان نقدهایی را به نگرش مسیحیت بر طبیعتِ انسانی باز شناخت.
پس نه "فاوست" غیر قابل سنجش است و نه یقینا "متن مقدس" ِ هیچ دین و مذهبی چنین مصونیتی دارد.
و اما تشبیهِ متنی چون قرآن به موسیقی واگنر، از آن قسم هذیاناتی ست که من فقط و فقط از این "خوشهنشین" ِ تردست شنیدهام و بس!
پر واضح است که با شاهد و دلیل سخن گفتن بسی سختتر است از صرفِ بافتنها و هذیانگوییهای کودکانه همراه با ژستِ روشنفکری.
متن مقدس (اینجا: قرآن) قابل سنجش است زیرا حاویِ گزارههایی ست ناظر به واقع (Fact) و گزارههایی ناظر به ارزش (Value) و بالاخره گزارههایی ناظر به تکلیف (Obligation) و هر قسم از این گزارهها آزمونپذیریِ خاص خود را دارد و هر متنی هم که شامل چنین گزارههایی باشد قابلیتِ سنجش و نقد را داراست، حال نادانِ قصهی ما را خوش بیاید یا نه.
- نقدِ هر متنی و از جمله متن دینی نیز به دو صورت انجام پذیر میباشد:
1. نقدِ درونی: در اینجا ما بدون اینکه متعرض پیشفرضهای کتابِ مقدس شویم به انسجام منطقی متن نظر میکنیم. اگر میان پارههای یک متن انسجام درونی برقرار نیست، این نه مشکل ناقدِ متن که مشکل متن است و بس.
2. نقدِ بیرونی: در این مرحله بهسراغ خودِ پیشفرضهایِ اصلی متن میرویم. مانندِ وجودِ خدا، جاودانگی روح، رستاخیر و پیش از تمام اینها پرسش از وثاقتِ تاریخی متن مقدس و حجیتِ معرفتشناختی وحی ( اینکه با کدام دلیل برای "وحی" بهمانندِ "حس"، "عقل" یا "شهود" حجیت قائل شدهایم و آنرا معرفتآور بهحساب آوردهایم.)
- حکما بهدرستی یادآور شدند که:
"أدل دلیل علی امکانِ الشی ء، وقوعه."
اینکه ملحدان و ناباوران در طولِ تاریخ از صدر اسلام تا دورانِ معاصر به نقدِ قرآن پرداختهاند و متکلمانِ از قدما و متاخرین نیز در طولِ تاریخ اسلام به دفاع از مدعیاتِ دینی موجود در آن بر خواستهاند، بهترین دلیل است بر امکانِ نقدِ متن مقدس، زیرا چنین نقدی در تاریخ بهنحو عینی وقوع یافته است (و این به زبانِ ساده و روشن یعنی متن امکانِ نقد دارد زیرا نقدِ آن محقق شده است).
این حقیقت انکارپذیر نیست مگر آنکه شعبدهباز ما بر طریق همان سفسطه و کلاهبرداریِ مورد تخصصاش، چنین سخن بیمعنائی را بر زبان آورد که تمام این نقدها در طولِ تاریخ از سر تا ته بیمعنی بودهاند!
و البته اگر بر "ادعاهایِ پر طمطراق و پوچ" مالیات میبستند، یقینا "خوشهنشینان"ِ ما – تعبیر وامگرفته از دوستی عزیز – اولین ورشکستگانِ وبلاگآباد بودند.
- و اما اینکه دین از هر گونه نقد مبراست زیرا در فضایِ دین، نقد ممکن نیست و بیرون از آن فضا نیز که با انکار متن روبرو هستیم و نقدش بیفایده است، از سخنانِ مبهم و بافتههای جادوگرانهای ست که علاوه بر ارتکابِ خلط میانِ انگیزهی رجوع به متن و ساز و کار فهم تصورات و تصدیقاتِ موجود در متن، هنوز این واقعیت ساده را در نیافته است که "میتوان به متنی بیاعتقاد بود و در راستای تثبیتِ همان بیاعتقادی به ناسازگاریهایِ درونِ متن و نقدِ پیشفرضهایِ مبنایی آن پرداخت."
ما با کودکی روبرو هستیم که نسبیتانگارانه از یک طرف میگوید دین را تنها از درون میتوان تایید کرد و از بیرون هم نفیاش امکانناپذیر است، اما در بابِ جهانبینی مدرنیزم خودش از بیرون به نفی ارزشهای مدرنیته از قبیل عقلانیت و حقوق بشر میپردازد و هنوز به آن حد از بلوغ نرسیده که اگر سخنی بر زبان میراند به استلزاماتش در سایر ساحاتِ معرفت نیز پایبند بماند [حال آنکه بر اساس همین مبنای پوچ یا فرد در دورنِ فضای مدرن قرار دارد که نقدِ این فضا و ارزشهای آن را ناممکن میسازد و یا از آن بیرون میرود که نقدش بیمورد خواهد بود زیرا ما در اینحال منکر فضای مدرن هستیم!].
متن مقدس قابلیتِ نقد و سنجش را در بردارد و عدم اعتقادِ ناقد به تقدس این متن، مطلقا در امکان یا امتناع چنین نقدی تاثیر نخواهد داشت.
و اینها همان "مشق شب"ی است که مخاطبِ خاص این سطور را به تکرار صد بارهاش توصیه میکنم.
مرتبط با فضای همین بحث:
مرتبط با فضای همین بحث:
مواظب باشید حشری نشوید!/ دخو
نسبت قرآن به موسیقی واگنر مثل نسبت خایه ی چپ آریا به کله ی غول یه چشم در اودیسه ی هُمر می باشه!. // امان از هجویاتی که ملتها را از درون مثل موریانه پوساندند و خاکستر کردند. فریاااااااااااااااااااااااد. فریاااااااااااااااااد.
پاسخحذففریاااااااااااااااااااااااااااااااد!. فریااااااااااااااااااااااااد!.
جونم برات بگه آرياي گرامي
پاسخحذفاين چون ميمون تقليد از يه سري آدم مشهور و آوردن نام يه
سري آدم مشهور ديگه بي هيچ ربطي متاسفانه يکي از
بزرگترين مشگلات به اصطلاح روشنفکران اخ تفي اين دوره
ماست .
اينان چون پدران بزرگوار معمم خود که به حسن و حسين و علي
و محمد هي همه را حواله داده و ميگويند اين هزار و چهارصد
سالي !!!! که گذشت آب از آب تکان نخورده و جهان همان جهان
است!!!!کاملا شبيه هستند
زماني که محمد زن باره خود را به رهبري از جانب خدائي که موهوم
بودن يا نبودنش بر کسي روشن نيست !!!! اعلام کرده و فراميني
صادر ميکند در واقع کار اينان را آسان کرده و مسئوليت را از روي
شانه اينان کنار ميگذارد!!!!!
خوب امثال اين تفاله بي شرم اخ تفي هم مانند پدران در قدرتش
همان کار را ميکند
يعني خود را شکل جوانان معمولي در آورده و چون ميداند که جوانان
اين دوره براي اسلام و قوانينش گوز مفت هم نميدهند
راه چاره را در اين ديده که هي از
نيچه و گوته و بگير و برو اسم بياورد که کس و شعرهاي هذياني
سفليسي خود را با تحت تاثير قرار دادن مشتي جوان که نهايت فکر
و ذکرشان دختر بلند کردن است !!!!!! به ماتحت شان بچپاند تا همگي
بهم بگن
واي واي که اين اميد ........ميلاني عجب کله پري دارد و عجب کساني
را ميشناسد به ولاي اصغر قاتل !!!!!!!!!!!!!!
اين اميد اخ تفي براي من نمونه کامل يک پسر است که در شهرنوي
تهران از يک فاحشه و يک نامعلوم !!! به وجود آمده
اگر چه اين پسر خود قرباني شرايط خود است ولي معمولا به دليل
آنچه بر سر اين کودکان ميايد و زندگي در لجنزار فاحشه خانه و انگلوکي
که مشتريان گاهي گداري اگر هوا بهاري باشد !!!! با او در پستوئي
جائي کرده اند
تبديل به موجودي نيمي انسان و نيمي فاحشه و نيمي آن گونه مشتريان
شده است و از انسانيت
تمامي قسمت هاي پاک را از دست داده و حرامزاده اي که هست شده
است که همگي شاهديم
تمامي جهان بينيش در آن شهرنو شکل گرفته گرديده است
اين لب مطلب است باقي حرفها حاشيه . نانا
نانا گرامی:
پاسخحذفراستش را بخواهی من مسئله ام نه امید می باشه نه سعید و نه آدمایی امثال اینا. برایم نیز پشیزی ارزش نداره اینجور آدما چی می نویسن و چی میگن و چه تصوّراتی در مغزشون هست. من هر آدمی را که ادّعاهای آنچنانی در « دانستن » می کنه، به همآوردی فرا می خوانم و پرسشهای فردی خودم را در برابر « ذهنیّت دانای کُلّی اش » می گذارم و انتظار دارم که پاسخهای منطقی و ژرف اندیشیده و شایان تامل بشنوم. ولی وقتی متوجه شوم که طرف مقابلم به قول معروف از بیخ عرب است و اغراض خاصّی را دنبال می کنه و جلو من، معلق و شعبده بازی می کنه، اونوقته که به جای سرزش و توبیخ طرف مقابلم، سعی می کنم به خودم برگردم و از خودم بپرسم که من، دنبال چی می گشتم که این مانع، حواسم را پرت کرد. همین. برای من، حرفهای اینجور اشخاص، پاورقیهای « بولواری » نیز نیستن که ارزش نگاه ساده انداختن و سرسری خوندن را داشتن باشن. این اشخاص، خودشون، چیزنویسیها و چیزگوییهای خودشون را در هر جمله ای که می نویسن، نقض و باطل می کنن، چه حاجتی به استدلالهای من و آدمایی امثال من. آدم باید با کسی طرف بحث بشه که شعور آدمیگری اش بر مطالعاتش بچربه و دست بالا را همواره به شعور و فهم و متانت و رسپکت یکدیگر واگذاره؛ نه با کسانی که مثل مار بوا، فقط بلعیده اند و هرگز بلعیده های خود را نگواریده و جذب وجود خود نکرده اند و دائم در حالت نفخ معده می باشن. من که سرم نه برای اون قاراشمیشنویسیهای علّامه نمای سعید درد می گیره نه برا اون برچسب زدنهای به قصد و شانتاژ کردن و بدنام کردن. دوره ی اینجور شارلاتانبازیها سپری شده و مشت اینجور آدما نیز واز و رسوا شده و کسی تره هم برایشان خورد نمی کنه.///
آرياي عزيز
پاسخحذفبه من گوش کن ببين چي بهت ميگم .
دوست عزيز باهات کاملا موافقم که در زندگي بايد به گه و گند کاري
نداشت و راه خود را رفت
اينان همواره بوده و خواهند بود
رجالگي بخشي از دنياي فرهنگي سياسي اجتماعي ما است و کسي
هم قادر به انکارش نيست
اين مزلف اخ تفي يعني اميد و اون سرطان عقلي ريده شده از کون
طلبه هاي حوزه قلميه عم يعني سعيد ممتيک و دو سه تاي باقي
ارزش وقت تلف کردن را ندارند
ولي فراموش نکن که من يعني نانا مطابق قواعد بازي نميرم و خودم
سوژه هاي ريدمان را انتخاب ميکنم
بلائي بر سر اينان بياورم که قواعد بازي شماها را هم بر هم بزنم
دليلش را هم برايت مينويسم بي پرده و رک و راست
کثافت کاري اين مزدوران با من و تو و شبح و هرکسي ديگر برايم
قابل چشم پوشي و نديدن است
ولي يک مورد را ابدا و اساسا حاضر به کوتاه آمدن نيستم و اون هم
مورد دخوي گرامي است
برايت دليلش را مينويسم
دخو با ما فرق دارد زيرا ما در ايران مانند دخو بسيار بسيار کم داريم
يعني ما حقوقدان و قانون دان باشرف کم داريم
براي اثبات هم همين الان برات ميشمارم
تا آنجائي که من ميدانم ما زرافشان را داريم ما لاهيجي را داريم ما
متين دفتري را داريم و سلطانيه نامي که نميشناسم و گويا اکنون
در زندان است
خوب عزيزم بين هفتاد ميليون ايراني در بخش معروف هايش بشمار
ببين ما يعني مردم تنهاي ايران چهار نمونه جواهر بيشتر نداريم
اين سرزمين ويرانه و اين ملت دفورمه رواني مستاصل را در آينده بايد
اين حقوقدانان با شرف به سوي کمي عدالت اجتماعي بکشانند
مگر نه ؟
از همين انگشت شمار بودن بايد بشود ارزش شخصي چون دخو را که
هم قانون دان است و هم باشرف
بايد دانست
من براي نوشتن دخو و ترک نکردن ما
حاضرم وبلاگستان را به آتش بکشم هنگامي که
در وبلاگم نوشتم ابدا نه شوخي ميکردم و نه خايه مالي
ميداني که اهل اين حرفها نيستم و به همه شما ثابت شده است
بنابر اين همين جا به همه رجاله ها باري ديگر اعلام ميکنم
قاشقي براي خوردن گه دخوي گرامي برداريد تا دست و قاشقتان را
با هم قطع کنم . نانا
نانا گرامی:
پاسخحذفراه هر انسانی، انتخاب خودشه. ولی من فقط می خواستم بگم که اینجور اشخاص با اون شیوه هاشون، اصلا ارزش انرژی تلف کردن ندارن. من اگه بخوام وقت بذارم برای رسوا کردن پرت و پلاگوییهای اونجور آدما، اونوقت از تمام کارهای اصلی و اساسی خودم واخواهم موند. هدف حضور و دخالت چنان آدمهایی در وبلاگستان و وبسایتها و غیره، فقط در این راستاست که اذهان را به چیزهای بیهوده مشغول کنند. آخوند جماعت را هیچوفت احمق تصوّر نکن نانا عزیز. من تئولوژی خوندم و می دونم که کثیفترین و خبیث ترین اشخاص، همینهایی هستن که به نام « خدا و دین و انبیا» بر وجدان و سرنوشت مردم می خواهند حکومت کنند. فراموش نکن که مترجم خدا و دین و انبیاء در اصل همان مالکین و مجری و مفسّر حقیقت هستند. یعنی اینکه هم شارع و هم شریعتگذار و هم قاضی. بنابر این به هیچکس نیز، حساب و کتابی، پس نمی دهند که نمی دهند. اینه که مسئله، خیلی پیچیده تر و خطرناک می باشه جانم. مبارزه ی با اینها بایستی در دامنه ای اتّفاق افتد که از ابعاد کنترلی آنها بیرونه. خلاصه، روش هر کسی متفاوته. تو اونطور ، مبارزه می کنی. من اینجور درمی افتم. دیگران نیز به فرم و روش خودشون. ولی در کل، مسئله ی آخوند جماعت و دین و خدا و انبیاء و خزعبلاتی از این دست، مسائلی هستند که ریشه ی تمام متفکّران و هنرمندان و آفرینشگران و مستعدان را بسیار آسیب می زنند؛ زیرا منطقه ی دین از نوع ابراهیمی اش، منطقه ی مطلق شرّ و بی شرمی و وقاحت در جنایت و رذالت می باشه.
نانا عزیز:
پاسخحذفدر مبارزه با اولیای مذهب و شمشیر کشان الهی بایستی در نظر بگیری که چطور میشه اقتدار و سیطره ی آنها را بر اذهان و روان مردم، خنثا کرد و از کار انداخت. فراموش نکن که جنگهای مذهبی، جنگهای بسیار کثیف و مملوّ از خونریزیهای وحشتناک می باشه. مثلا اگه تاریخچه ی جنبش « هوگنُتها = Hugenotten = http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=de&u=http://www.hugenotten-uckermark.de/Hughis1d.htm&prev=/search%3Fq%3Dhugenotten%26hl%3Den%26lr%3D%26rls%3DGGLD,GGLD:2005-07,GGLD:en » را مطالعه کرده باشی، می دونی که در همان شب معروف « بارتولومی = http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=de&u=http://www.heiligenlexikon.de/BiographienB/Bartholomaeus.htm&prev=/search%3Fq%3DBartholom%25C3%25A4us%2Bnacht%26hl%3Den%26lr%3D%26rls%3DGGLD,GGLD:2005-07,GGLD:en »، بیش از بیست و یک هزار نفر از آنها را قتل عام کردند. این مسئله ی دین و اعتقادات مذهبی، بسیار پیچیده است. باور کن در تاریخ کلیسا، مبارزه به انواع و اقسام مختلف بوده حتّا در همان چارچوبهای مسیحیّت. فقط با « افکار نیتچه » بود که سیطره ی نفوذی و صغارتخواهی مسیحیّت بر اذهان مردم اروپا، برای همیشه متزلزل شد و از کار افتاد. کار فکری دشواره و زمان می بره؛ ولی ریشه ای و اساسی، تاثیر گذاره عزیزم. تمام آن لاطائلاتی را که اصحاب کلیسا و تئولوژها در رتوشگری و بزک و دوزک کردن مسیحیّت به کار می برند و خروارها کاعذ را سیاه می کنند، با شنیدن و خواندن فقط یک « پاره اندیشه یا جمله ای از نیتچه »، سراسر آن خروارها نوشته های مذهبی، به یکباره فرو می ریزه. درست مثل کسی که با ورقهای پاسور بیاید ساعتهای متمادی یک برجی بسازه و تنها وزش یک مسیم ملایم، سراسر آن ساعتها برجسازی را متلاشی کنه. در ایران خودمون نیز تمام آن مزخرفنویسیها و چرت و پرتگوییهای آخوندی با یک « رباعی خیاّم »، بلافاصله فرو می پاشه. من می خوام بگم که مسئله ی مذهب و متولیّان شمشیر کش آن، هیچگاه در تاریخ بشر، برای همیشه و ابد، حل و فصل نخواهد شد. فقط بایستی متدهای خنثا کردن و امکانهای نفوذی آنها را از کار انداخت و این زمانی واقعیّت پراکتیکی و فونکسیونالیستی پیدا می کنه که ما منفذها و دریچه های نامرئی را در روران و مغز انسانها بتونیم کشف کنیم و از آن راهها، وارد بشویم و در برابر ویروس مذهب و متولیان تاق و جفت و خونریز آنها، باریگادی عظیم و شکست ناپذیر بسازیم. از یاد نبر که شمشیر کش مذاهب سامی در خونریزی و کُشتار و شگنجه دادن دیگران و فدا کردن خودش، نوعی عبادت بی دریغ الهی می بینه و این مسئله، خیلی خطرناکه عزیز جانم. ///