نمیدانم تا بهحال با یک استادِ دانشگاه (که هیاتِ علمی هم باشد) مواجه شدهاید در حالی که متفکرانِ بیرون از دانشگاه را تحقیر میکند؟ در جامعهای که تضادها و تناقضهای فرهنگیاش بهوسیلهی حکومت مضاعف شده و سرکوب و تحقیرِ سیستماتیک در آن بیداد میکند، سکوتِ یک استادِ علومِ انسانی توجیهپذیر نیست. اما نگاهِ سبکسرانه و متفرعنانه به اندیشمندانِ حاضر در عرصهی عمومی و روشنفکرانِ بی مزد و منتِ این سرزمین، از توجیهناپذیری فراتر رفته و نشان از نوعی کینه و رذالتِ توامان دارد. استادی که بر کرسیِ هیاتِ عملی با خیالِ راحت لمیده و مقالاتاش در نشریهی علمیِ دانشگاه، عیناً تکرارِ حرفهای سرِ کلاس بوده و نزدِ دانشجویان به باورهای مذهبیاش تظاهر میکند (در حالی که میدانیم این باورها با عالم و ذهنیتِ او جور در نمیآید)، طبعاً هم با اساتیدِ آکادمیک و هم با متفکرانِ بیرون از آکادمی که در فضای فکریِ جامعه متعهدانه حضور دارند و هزینهاش را هم بهجان خریدهاند، سرِ ناسازگاری دارد. تمنای شهرتِ عمومی در کنارِ ثروتِ هنگفتِ آکادمی، همان چیزیست که جمعکردناش برای این نوازشگرانِ سرکوبِ دینی آرزوی محال است. اقبالِ عمومی به روشنفکر (در آکادمی باشد یا نباشد)، بغضِ اینگونه مزدبگیرانِ متظاهرِ خزیده در پناهگاهِ دانشگاه را متورم ساخته، خصوصاً وقتی میبینند که دانشجویانِ خودشان نیز در این رویآوری به روشنفکران سهیم هستند.
نزدِ من، ارزشِ دانشِ هر فرد در نسبتِ مستقیم با میزانِ حساسیتِ او به مسائلِ اجتماعی و فرهنگی قابلِ سنجش است. دغدغهمندی نسبت به اینگونه مسائل نیز هیچگاه از موضعگیری در بابِ سیاستهای رژیمِ حاکم جدا نبوده است.
آموزشِ محافظهکاری و دورویی تنها ارمغانِ عافیتطلبانِ آکادمینشین است. من در دانشِ این کسان به طعن مینگرم و هیچگاه ارزشی در آن ندیدهام. دانشگاه بوی گند گرفته و خیانت به اندیشه در آن فضیلت و پاداشِ فراوان یافته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر