امروز نیروهای رژیم بهآسانی مردم را سرکوب کردند. از میدانِ هفتِ تیر گاردِ ضدِ شورش و بسیجیهای پلشتِ بوگندو همچون مور و ملخ شهر را آلوده بودند تا میدانِ انقلاب. هر چه بهسمتِ انقلاب میرفتیم به تعدادِ این نیروها نیز افزوده میشد. تا خیابانِ شانزدهِ آذر کمابیش هیچ جمعیتِ معترضی وجود نداشت و حتی مردم سرگرمِ رفت و آمدِ معمولِ خود بودند. از خیابانِ شانزدهِ آذر اما معترضان در دستههای پنجاهتایی وجود داشتند که توسطِ گاردیها بهسمتِ امیرآباد هدایت میشدند. بههرحال ما توانستیم واردِ خیابانِ شانزدهِ آذر شویم. تقاطعِ شانزدهِ آذر و انقلاب کاملاً حسابشده و پس از هر پنج دقیقه، بههمان مدت مانعِ ورودِ جمعیت به خیابانِ انقلاب میشدند و اینگونه میانِ دستهی معترضان فاصله میانداختند تا سرکوبِ دستههای جداگانه را بهانجام برسانند. اما پس از ورود به خیابانِ انقلاب و در میدان شاهدِ بدترین صحنهها بودیم. ماشینِ آبپاش با فشارِ بسیار زیادی مردم را هدف قرار میداد. فشارِ آب بهحدی بود که اگر به صورت میخورد حتماً آسیبِ جدی بهبار میآورد و با برخورد به بدن نیز شخص را میتوانست پرت کند. مردم پشت به خیابان و در کنارِ دیوارها پناه میگرفتند تا ماشین رد شود. گاردیها و لباسشخصیها زن و مرد را میزدند. زنِ جوانی را با فرزندِ خردسالش به زمین پرت کردند و ما به چشمِ خود دیدیم که دختری را وحشیانه با باتوم زدند و این در حالی بود که همهی مردم اعتراض میکردند و فحش میدادند اما گویا از دستِ هیچکس کاری ساخته نبود.
سرکوبِ امروز سراسر سیستماتیک بود. جمعیتِ معترضان بههیچرو کم نبود (من و دوستم زمان گرفتیم و تقریباً در هر یک دقیقه هشتاد نفر از خیابانِ شانزدهِ آذر واردِ خیابانِ انقلاب میشدند). اما مدیریتِ سرکوب سبب شده بود تا بهازای هر هفت یا هشت نفر، یک گاردی وجود داشته باشد و معترضان را با ایجادِ فاصله میانِ جمعیت و هدایتِ اجباریِ افراد به گوشههای دور از هم در خیابانِ انقلاب، در دستههای پنجاه نفره محصور کنند و برای هر دسته نیز نزدیک به ده گاردی یا لباسشخصی بگمارند. کوچکترین اعتراضِ هر فرد را با ضرباتِ وحشیانهی باتوم پاسخ میدادند. پسرِ جوانی را چنان زده بودند که نقشِ باتوم بر صورتش باد کرده بود و بهدنبالِ آمبولانس برای انتقالش به بیمارستان میگشتند.
در برابرِ درِ اصلیِ دانشگاهِ تهران، بسیجیهای سازماندهیشده از سوی حکومت کاغذنوشتههایی با مضامینِ «ما مطیعِ امرِ رهبریم» در دست داشتند و پشتِ میلههای دانشگاه، دانشجویان شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور» را در دست گرفته بودند.
بسیاری از مردم مریدپروری و گریه و زاریِ دروغینِ خامنهای و فداییان اش در خطبهی نمازِ جمعه را برای یکدیگر تعریف میکردند و پس از آن یا فحش میدادند و یا مسخره میکردند.
مردم (چنانکه از اللهاکبرهای پرصدای دیشب نیز میشد حس کرد) بهشدت از خطبهی کودتا عصبانی بودند و همگی به خامنهای دشنام میدادند.
سراسرِ خیابانِ طالقانی، قدس، وصالِ شیرازی و حافظ پر از نیروهای ضدِ شورش و لباسشخصیها بود. به هر ننهقمری یک کلاه، جلیقه، باتوم و سپر داده بودند. بچههایی که سنِشان از چهارده سال بیشتر نبود و هنوز پشتِ لبِشان هم سبز نشده بود، با لباسِ بسیجی و باتوم در شهر پرسه میزدند. نگاههای پر از خشم و کینهی برخی از آنان بهخوبی از کامیابیِ خامنهای در تحریکِ احساساتِشان حکایت داشت. برخی چهرهها نشان میداد که از همان محل و یا کسبهی اطراف هستند. از سربازهای نیِقلیانِ وظیفه تا گاردیهای گندهی آموزشدیده همگی از ساعتها پیش خیابانِ انقلاب و پیرامونِ آن را به کنترل در آورده بودند.
یکی از دوستان که نتوانست سرِ قرار بیاید و با جمعیتی از معترضان بهسمتِ انتهای امیرآباد هدایت شده بود، میگفت در خیابانِ جمالزاده تیراندازی شده بود و آمبولانسها به آن سمت روانه شده بودند.
یکی دیگر از دوستان که تا نزدیکیهای میدانِ آزادی رفته بود از شعارِ یکصدایِ «مرگ بر خامنهای» سخن گفت و ضرب و شتمِ معترضان با کابل توسطِ ضدِ شورش و بسیجیها.
شرایطِ امروز شبیه به یکشنبهی کودتا بود، با این تفاوت که مردمِ معترض بیشتر بودند و البته بهتناسب، سرکوبگرانِ حکومتی نیز افزوده شده بودند.
متاسفانه اعتراضِ مردمیِ امروز بسیار غریبانه سرکوب شد و ناکام ماند!
امیدوارم همگیِ معترضان تا پیش از تاریک شدنِ هوا خود را به جای امنی برسانند! چرا که برخوردِ وحشیانهی امروز، نشان از آمادگی برای سرکوبِ خونبارِ شب داشت.
مجمعِ روحانیون نزدیکِ ساعتِ چهاردهِ بعد از ظهر (دو ساعت پیش از شروعِ راهپیمایی) در بیانیهای لغوِ مراسمِ امروز را بهدلیلِ خودداریِ دولت از دادنِ مجوز اعلام کرد. صدورِ این بیانیه چه بهدلیلِ پیشگیری از بهانهجوییِ حکومت نسبت به فراخوانِ تجمعِ غیرِقانونی باشد و چه بهسببِ شانه خالی کردن از رخدادهای احتمالی، نهایتِ بیمسوولیتی و دورویی است. افزون بر آن، حماقتِ محض است که کسی بخواهد از طریقِ ساز و کارهای دولتِ کودتا، بهاعتراض ضدِ کودتا بپردازد.
میرحسینِ موسوی تا کنون هیچ موضعی در بابِ سخنانِ خامنهای نگرفته است و اکنون دستِکم بیش از هفت ساعت است که سایتِ کلمه میگوید تا یکساعتِ دیگر پیامِ مهمِ موسوی خطاب به ملتِ ایران را منتشر خواهد کرد.
امروز گاردیها سراسرِ میدانِ انقلاب بهسمتِ میدانِ آزادی را بسته بودند و هر تلاشی برایِ عبور از سدِ آنان با ضرب و شتم همراه میشد. ما نتوانستیم از محدودهی پس از میدانِ انقلاب و رخدادهای آن باخبر شویم. اما بههرحال قرار بود که امروز آن سه نفر در جمعِ مردم حضور داشته باشند که با سرکوبِ وحشیانه و از پیش برنامهریزی شدهی امروز بسیار دور میبینم که کسی از آنان در این جمع حضور پیدا کرده باشد.
این انتخابات هرگز ابطال نخواهد شد که البته اگر میشد یک پیروزی برای ملت بود. باید به مطالباتِ مردم جهت داد. این رژیم دیگر مشروعیتِ کمینه و دست و پا شکستهی خود را نیز از دست داده است و ماجرا نیز (بر فرضِ محال) با بازگرداندنِ آرای منتخبِ واقعیِ مردم یعنی میرحسینِ موسوی پایان نمییابد. رژیم میتوانست از فرصتِ انتخابِ مردم برای باز کردنِ فضا تا پیش از این خیانت بهره ببرد. اما پس از کودتای ولیفقیه دیگر هیچ راهی برای خود باقی نگذاشته است. تمامیِ پلهای پشتِ سر خراب شده است و این فریبکاریِ بیشرمانه را سزایی جز سرنگونیِ رژیم نیست.
درونرژیمی هم که نگاه کنیم، میرحسین باید خیلی روشن ضدِ خامنهای موضع بگیرد و برای سازماندهیِ مردم کاری کند. همین الان هم برای هر دو مورد بسیار دیر است!
سرکوبِ امروز گرچه ناامیدانه بود اما تجربهی خوبی بود برای روزهای آینده!
باید همفکری کنیم و از اعتراضاتِ خیابانیِ مردمانِ کشورهای دیگر درس بیاموزیم!
باید ببینیم چگونه میتوان در برابرِ هدایتِ برنامهریزیشدهی جمعیت بههدفِ دسته دسته کردن و متفرق کردنِ معترضان جهتِ سرکوبِ آسانترِ آنان ایستادگی کرد.
خواهش میکنم هر کس در این زمینه تجربهی قابلِ استفادهای دارد یا لینکِ ارزشمندی میشناسد، دریغ نکند!
سرکوبِ امروز سراسر سیستماتیک بود. جمعیتِ معترضان بههیچرو کم نبود (من و دوستم زمان گرفتیم و تقریباً در هر یک دقیقه هشتاد نفر از خیابانِ شانزدهِ آذر واردِ خیابانِ انقلاب میشدند). اما مدیریتِ سرکوب سبب شده بود تا بهازای هر هفت یا هشت نفر، یک گاردی وجود داشته باشد و معترضان را با ایجادِ فاصله میانِ جمعیت و هدایتِ اجباریِ افراد به گوشههای دور از هم در خیابانِ انقلاب، در دستههای پنجاه نفره محصور کنند و برای هر دسته نیز نزدیک به ده گاردی یا لباسشخصی بگمارند. کوچکترین اعتراضِ هر فرد را با ضرباتِ وحشیانهی باتوم پاسخ میدادند. پسرِ جوانی را چنان زده بودند که نقشِ باتوم بر صورتش باد کرده بود و بهدنبالِ آمبولانس برای انتقالش به بیمارستان میگشتند.
در برابرِ درِ اصلیِ دانشگاهِ تهران، بسیجیهای سازماندهیشده از سوی حکومت کاغذنوشتههایی با مضامینِ «ما مطیعِ امرِ رهبریم» در دست داشتند و پشتِ میلههای دانشگاه، دانشجویان شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور» را در دست گرفته بودند.
بسیاری از مردم مریدپروری و گریه و زاریِ دروغینِ خامنهای و فداییان اش در خطبهی نمازِ جمعه را برای یکدیگر تعریف میکردند و پس از آن یا فحش میدادند و یا مسخره میکردند.
مردم (چنانکه از اللهاکبرهای پرصدای دیشب نیز میشد حس کرد) بهشدت از خطبهی کودتا عصبانی بودند و همگی به خامنهای دشنام میدادند.
سراسرِ خیابانِ طالقانی، قدس، وصالِ شیرازی و حافظ پر از نیروهای ضدِ شورش و لباسشخصیها بود. به هر ننهقمری یک کلاه، جلیقه، باتوم و سپر داده بودند. بچههایی که سنِشان از چهارده سال بیشتر نبود و هنوز پشتِ لبِشان هم سبز نشده بود، با لباسِ بسیجی و باتوم در شهر پرسه میزدند. نگاههای پر از خشم و کینهی برخی از آنان بهخوبی از کامیابیِ خامنهای در تحریکِ احساساتِشان حکایت داشت. برخی چهرهها نشان میداد که از همان محل و یا کسبهی اطراف هستند. از سربازهای نیِقلیانِ وظیفه تا گاردیهای گندهی آموزشدیده همگی از ساعتها پیش خیابانِ انقلاب و پیرامونِ آن را به کنترل در آورده بودند.
یکی از دوستان که نتوانست سرِ قرار بیاید و با جمعیتی از معترضان بهسمتِ انتهای امیرآباد هدایت شده بود، میگفت در خیابانِ جمالزاده تیراندازی شده بود و آمبولانسها به آن سمت روانه شده بودند.
یکی دیگر از دوستان که تا نزدیکیهای میدانِ آزادی رفته بود از شعارِ یکصدایِ «مرگ بر خامنهای» سخن گفت و ضرب و شتمِ معترضان با کابل توسطِ ضدِ شورش و بسیجیها.
شرایطِ امروز شبیه به یکشنبهی کودتا بود، با این تفاوت که مردمِ معترض بیشتر بودند و البته بهتناسب، سرکوبگرانِ حکومتی نیز افزوده شده بودند.
متاسفانه اعتراضِ مردمیِ امروز بسیار غریبانه سرکوب شد و ناکام ماند!
امیدوارم همگیِ معترضان تا پیش از تاریک شدنِ هوا خود را به جای امنی برسانند! چرا که برخوردِ وحشیانهی امروز، نشان از آمادگی برای سرکوبِ خونبارِ شب داشت.
مجمعِ روحانیون نزدیکِ ساعتِ چهاردهِ بعد از ظهر (دو ساعت پیش از شروعِ راهپیمایی) در بیانیهای لغوِ مراسمِ امروز را بهدلیلِ خودداریِ دولت از دادنِ مجوز اعلام کرد. صدورِ این بیانیه چه بهدلیلِ پیشگیری از بهانهجوییِ حکومت نسبت به فراخوانِ تجمعِ غیرِقانونی باشد و چه بهسببِ شانه خالی کردن از رخدادهای احتمالی، نهایتِ بیمسوولیتی و دورویی است. افزون بر آن، حماقتِ محض است که کسی بخواهد از طریقِ ساز و کارهای دولتِ کودتا، بهاعتراض ضدِ کودتا بپردازد.
میرحسینِ موسوی تا کنون هیچ موضعی در بابِ سخنانِ خامنهای نگرفته است و اکنون دستِکم بیش از هفت ساعت است که سایتِ کلمه میگوید تا یکساعتِ دیگر پیامِ مهمِ موسوی خطاب به ملتِ ایران را منتشر خواهد کرد.
امروز گاردیها سراسرِ میدانِ انقلاب بهسمتِ میدانِ آزادی را بسته بودند و هر تلاشی برایِ عبور از سدِ آنان با ضرب و شتم همراه میشد. ما نتوانستیم از محدودهی پس از میدانِ انقلاب و رخدادهای آن باخبر شویم. اما بههرحال قرار بود که امروز آن سه نفر در جمعِ مردم حضور داشته باشند که با سرکوبِ وحشیانه و از پیش برنامهریزی شدهی امروز بسیار دور میبینم که کسی از آنان در این جمع حضور پیدا کرده باشد.
این انتخابات هرگز ابطال نخواهد شد که البته اگر میشد یک پیروزی برای ملت بود. باید به مطالباتِ مردم جهت داد. این رژیم دیگر مشروعیتِ کمینه و دست و پا شکستهی خود را نیز از دست داده است و ماجرا نیز (بر فرضِ محال) با بازگرداندنِ آرای منتخبِ واقعیِ مردم یعنی میرحسینِ موسوی پایان نمییابد. رژیم میتوانست از فرصتِ انتخابِ مردم برای باز کردنِ فضا تا پیش از این خیانت بهره ببرد. اما پس از کودتای ولیفقیه دیگر هیچ راهی برای خود باقی نگذاشته است. تمامیِ پلهای پشتِ سر خراب شده است و این فریبکاریِ بیشرمانه را سزایی جز سرنگونیِ رژیم نیست.
درونرژیمی هم که نگاه کنیم، میرحسین باید خیلی روشن ضدِ خامنهای موضع بگیرد و برای سازماندهیِ مردم کاری کند. همین الان هم برای هر دو مورد بسیار دیر است!
سرکوبِ امروز گرچه ناامیدانه بود اما تجربهی خوبی بود برای روزهای آینده!
باید همفکری کنیم و از اعتراضاتِ خیابانیِ مردمانِ کشورهای دیگر درس بیاموزیم!
باید ببینیم چگونه میتوان در برابرِ هدایتِ برنامهریزیشدهی جمعیت بههدفِ دسته دسته کردن و متفرق کردنِ معترضان جهتِ سرکوبِ آسانترِ آنان ایستادگی کرد.
خواهش میکنم هر کس در این زمینه تجربهی قابلِ استفادهای دارد یا لینکِ ارزشمندی میشناسد، دریغ نکند!
بیمارستانها: نوزده کشته در روزِ شنبه / رادیو زمانه
پسنوشت:
از میانِ آن سه نفر اکنون یقین دارم که میرحسینِ موسوی با وجودِ شرایطِ وحشتناکِ خیابانِ انقلاب، در جمعِ معترضان حاضر شده است. دربارهی موسوی چیزهایی در ذهن دارم که خواهم نوشت.
از صبح دارم همه سایتهای خبری را زیر و رو میکنم تا از آخرین خبرها در مورد تداوم اعتراضات مردم مطلع شوم. یک لحظه با خود فکر کردم که این همه دلشوره و دلهره برای چیست؟
پاسخحذفیادم آمد روزهای پر اضطراب انقلاب را. وقتی که بی صبرانه منتظر شنیدن خبرهای خوب از اعتراضات مردم بودیم. رادیو و تلویزیون دولتی یا چیزی نمیگفت یا علیه مردم سخن میگفت. دقیقا مثل همین اراجیف صدا و سیما. مردم سعی میکردند اخبار رادیو بی بی سی را از دست ندهند. گوش دادن به رادیو با پارازیتهای مداوم واقعا خرد کننده اعصاب بود ولی مردم مشتاقانه خبرها را پیگیری میکردند.
آنروزها شرکت در تظاهرات و تجمع های اعتراضی بسیار ترس آور بود. در مقابل مردم٬ هم شهربانی بود هم نیروهای ساواک و هم یکعده لباس شخصی ها که آنروزها معروف بودند به چماقدارها. آنها بصورت وحشیانه ای به مردم حمله میکردند و همه چیز را از بین می بردند.
شدت سرکوب ها آنقدر زیاد بود که گاهی از به ثمر رسیدن جنبش کاملا ناامید می شدیم مخصوصا برای ما که کم سن و سال بودیم.
وقتی حکومت نظامی شد٬ در روزهای اول٬ خیابانهای تهران آنقدر نیروی نظامی پیاده شد که بسیاری از مردم با ناامیدی می گفتند: دیگر همه چیز تمام شد! نهضت سرکوب شد و صدای مردم را برای همیشه خفه کردند.
واقعا روزها و لحظات پر از ناامیدی و ترس آنروزها بسیار جدیتر از این روزها بود. امروز مردم سطح آگاهی شان بیش از گذشته است. همچنین حمایت دنیا را با خود دارند و از همه مهمتر اینکه جوان ها در صف اول این جنبش قرار دارند.
اگر امروز خامنهای با گسیل کردن چند لشگر سپاهی و بسیجی به خیابانها٬ مانع تجمع اعتراضی مردم شود٬ باکی نیست. شبیه این اتفاقات در دوران انقلاب به کرات اتفاق افتاد ولی آتشفشان قهر و خشم مردم فورانتر و خروشانتر از جایی دیگر سرباز خواهد کرد.
من به شما این نوید و بشارت را میدهم که مسیری را که خامنهای برگزیده و علنا در مقابل مطالبات مردم سینه سپر کرده٬ منجر به از هم پاشیده شدن بساط حکومت ولایت فقیه خواهد شد.
گوشه گوشه این سرزمین میدان انقلاب است و آزادی از آن مردم ایران.
یاران به عبارت
پاسخحذف" با شما بگویم و از شما بیاموزم"
در بیانیه شماره 5 میرحسین دقت کنید!
و این است ویژگی یک رهبر راستین که صادقانه می گوید از شما بیاموزم. مقایسه کنید با ولایت نکبت خامنه ای و دولت و لات و لومپن های آن که همیشه آمرانه با مردم حرف می زنند و آنان را تحقیر می کنند.
" بر عهده خویشتن میبینم که آنچه را باور دارم با شما در میان بگذارم، با شما بگویم و از شما بیاموزم، باشد كه رسالت تاریخیمان را از یاد نبریم و شانه از بار مسئولیتی که سرنوشت نسلها و عصرها بر دوش ما گذاشته است خالی نکنیم."
http://kalemeh.ir/vdcf.cd1iw6dexgiaw.html
be nazare man faghat bayad dar masajed etesab kard
پاسخحذفمخلوق جان این شیوه ی پر از خشونت نمی تونه استمرار داشته باشه. چون هم مردم کم کم خسته می شوند و هم عده ای از ترس شان شرکت نمی کنند. ما به حضور حداکثری نیاز داریم و حمایت همگانی. به نظر من حالا نوبت فعالین اجتماعی است که به صحنه بیایند. حالا نوبت اعتصاب های عمومی ست. از پرستاران و دکترها تا بازاری ها. حالا می شود مثلا یک روز همه از موبایل استفاده نکنیم. می شود تحریم کنیم. به جای حرکت های فرسایشی باید از حرکت های جمعی تر و طولانی مدت تر استفاده کرد. نوشته ی من نتیجه ی گفت و گو با سیاسی های قدیمی ست که تجربه دارترند.
پاسخحذف...شاید این كتاب راهكار خوبی باشه:
پاسخحذفhttp://www.iranpressnews.com/javan/PDF/NVS50CP_Farsi.pdf
فعلا شوك وقایع امروز هستم، مغزم كار نمی كنه
چشمان اون دختر
پاسخحذفدختر به دوربین نگاه می کند. یاد معلم تاریخم می افتم که می گفت این نگاه شیریست که کمرش را شکسته اند. ولی در اون چشم معصومیت می بینم. یکی به دختر می گوید نترس. در این لحظه با وجود اینکه می بینم لینک بالاترین از مرگ می گوید برایم مضحک به نظر می رسد. نترس. اگر ترسی بود پس چرا سر بر بالشتکی از شن گذاشته ؟ پس چرا چکه های خون را می بینم. دوربین می چرخد. در درون می گویم که خدا کنه این لینک همینطوری داغ شده باشه. دخترک تلاشی نمیکنه. می دونی گلوله به قفسه سینه خورده. یکی بر سر خود می زنه. می بینم اشک وجودم را گرفته. یاد حرف خامنه ای افتادم که در مورد جانش حرف میزد. ؟؟؟؟؟؟ دختر حرکتی ندارد. صدایی در پس زمینه فریاد میزنه دستتو اینجا فشار بده. فکر می کنم این صدا دوره. یاد زنجیر انسانی می افتم که با شوق از تجرش تا اقسریه بود. چه قدر اون خنده ها دوره. صورت دختر تغییری می کند. چرا به نظر من این دختر وطنمه؟ چرا احساس می کنم نمی خواد چیزی بگه فقط داره نگاه می کنه. لحظه بعد احساس می کنم وجودم آتش گرفت. چرا؟ قطرات خون را که می بینم تنم می لرزه. دستهایم می لرزه. یاد یک مشت احمقی می افتم که برای حرف خامنه ای گریه کردند. کسانی که با من و دختر چهار ردیف حفاظتی فاصله دارند. صفحه تار شده. نمی دونم من گریه می کنم یا این فیلم تخیلیه/ نفسم بالا نمیاد. نمی خواهم نفس بکشم. برای چی قلب من باید بزنه ولی قلب اون نه؟ خواهرم می دونم برابری می خواستی. ولی مگر من مرد مرده بودم که تو خود را سپر گلوله کردی.؟؟ خواهر شهیدم عزت وطنم من وطن را در چشمان تو دیدم. شاید که مزدور بر روی نورت پارچه سیاهی کشید. ولی من دامانش را به آتش چشمت می سوزانم.
انا لله و انا الیه راجعون
پاسخحذفمردم شریف و با غیرت ایران امروز برگی پر افتخار از تاریخ زرین و پر التهاب این سرزمین کهن نوشتند. امروز فرزندان این سرزمین برای حفظ آزادی و شرف خود به خیابانها ریختند و در راه آرمان خود شهیدانی تقدیم تاریخ این سرزمین و جهان نمودند که یادشان همیشه در ذهن و جان ما زنده و گرامی خواهد بود. دوستان عزیز، آقای میر حسین موسوی نیز گفتند که با غسل شهادت در تجمع امروز شرکت کردند و گفتند که تا پای جان در راه احقاق حق ما ایستاده اند. امروز آقای موسوی گفتند که در صورت دستگیری ایشون ما اعتصابات گسترده و سرتاسری را به عنوان راه مبارزه انتخاب کنیم. پیداست در شرایطی که حکومت نا مشروع کودتا تمامی ارکان قدرت در دست دارند دعوتی از این صریح تر به مبارزه نمیشود از ایشان انتظار داشت. بنابرین با توکل به خداوند بزرگ و با اعتماد به آقای مهندس میر حسین موسوی فردا، یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۸، همگی با هم اعتصاب میکنیم. این اعتصاب سر تاسری خواهد بود و به غیر از پرسنل بیمارستانها شامل همه خواهد شد. نبایستی اجازه دهیم که نومیدی بر ما غلبه کند و خون خواهران و برادرانمان پایمال شود. بیائید همه با هم فردا اعتصاب کنیم و منتظر پس فردا بمانیم تا ببینیم چه آبستن خواهد بود. داغ شکست بر دل کودتا چیان میگذاریم.
خدای بزرگ که هر شب میخوانیمش این نزدیکیست و با ماست و او بزرگترین پشتیبان است.
برادر کوچک شما
روز بدی بود مخلوق. با این حال کم نبود دلاوریها. اگر منصفانه قضاوت کنیم روز پیروزی بود . با انهمه نیرو و گاز و .....مردم ایستادند و تنها عامل گریز مردم همن گاز اشک اور لعنتی بود. انچه شاید بمثابه قانونی تاریخی بتوان گفت اینست که فطرت ادمیان ظلم را برنمیتابد. ظالمین نهایتا رفتنی اند. روز بدی بود...ما هم بی نصیب نماندیم، چارتایی بخیه هم خوردیم.انچه من ماحصل ودستاورد این روزها میدانم عریانی خود معترفانه رهبر و شکستن جو سنگین استبداد و خودیابی مردم است و اینکه با اتحاد کارها شدنی است. نتیجه فراتر از هزینه هاست. بیشک!. من که هیچ انگارم ولی وجدانم راضی به نرفتن نشد. لعنت بر این دنیا لعنت....
پاسخحذفمنوچهر
به نظر من اینکه تقریبا با تمام قوایشان به خیابان ها ریختند و تا می توانستند جنایت کردند و با این حال نتوانستند شرایط را تحت کنترل در آورند اتفاقا به این معناست که سرکوب شکست خورد.
پاسخحذفhttp://www.ghalamnews.ir/news-21180.aspx
پاسخحذفMakhlough jan Mousavi sherkat nakrde boode
neylabak
روش برای فیس بوک، بی بی سی (حتی تماشای آنلاین تلویزیون) و سی ان ان جواب میده و دیگر نیازی به بازکردن سایتهای فیلترشکن یا استفاده از برنامه های پراکسی مثل Freegate و Ultrasurf نداره:
پاسخحذفبرای Internet Explorer:
در اینترنت اکسپلورر کلیدهای alt+t را گرفته و از منوی tools باز شده، گزینه آخر یعنی internet options را انتخاب کنید. سپس به تب Connections بروید. در صورتی که از اینترنت dial-up استفاده می کنید و یا با یک connection به اینترنت متصل می شوید، روی نام connection خود کلیک کرده و دکمه settings را بزنید. در صفحه باز شده، گزینه Use a proxy… را انتخاب کرده و در قسمت آدرس این شماره را کپی کنید: 148.233.239.24 در قسمت port هم بنویسید 80. حالا همه پنجره ها را ok کنید تا بسته شوند. اینترنت اکسپلورر را ببندبد و باز کنید تا فیلتر شکسته شود. در صورتی که از ADSL به صورت شبکه (بدون کانکشن) استفاده می کنید، این تنظیمات را باید به جای کانکشن در LAN settings انجام دهید که در همان قسمت Connection قرار دارد.
برای Firefox:
برای وارد کردن تنظیمات در منوی Tools، گزینه Options را انتخاب کرده و به قسمت Advanced بروید. سپس در قسمت Network دکمه Settings را کلیک کنید و پس از انتخاب Manual proxy configuration، همان شماره ها را در قسمت HTTP Proxy و Port وارد کنید.
دیگر فیلترشکنها (لیست به روز می شود):
coverme.in
neylabak
khabre ghabliye man ehtemalan eshtebah ast chonke be naghl az site hack shodeye ghalamnews hast
پاسخحذفneylabak
بله نیلبکِ عزیز!
پاسخحذفدیده بودم.
اما این روزها بیشتر بیرون از خانه هستم و چندان فرصت نمیکنم تا پسنوشت یا یادداشت بنویسم.
بحثِ بودن یا نبودنش در تجمعِ دیروز میانِ دوستان هم بود. بهرحال چیزی که این روزها فراوان تولید میشود، شایعه است. برخی میگویند بوده و دیگر به قلمنیوز با هیچ دامینی نمیشود اعتماد کرد. بعضی هم میگویند نیامده و باید به قلمنیوز با دامینِ آی آر اعتماد کرد.
گویا مطمئنترین منبعِ پخشِ اخبارِ میرحسین گروهی ست در فیسبوک و چون من در آنجا نیستم، طبعاً نمیتوانم از اخبارِ این گروه نیز بهره ببرم.
بهرحال خوب است موسوی خود به فکرِ برقراریِ راهی مطمئن برایِ ارتباط با مردم باشد.