آنچه مینویسم دیدههای من از یک ربع به شش تا هفت و ربعِ بعدازظهر است:
ساعتِ پنج و چهل و پنج دقیقه به میدانِ سپاه رسیدم و بهسمتِ بهارستان حرکت کردم. در پیادهرو پر از جمعیت بود که مشخص بود از معترضان هستند نه مردمِ در حالِ رفت و آمدِ عادی. گاردیها و لباسشخصیها به همان تعداد در سراسرِ حدِ فاصلِ میدانِ سپاه و میدانِ بهارستان حضور داشتند. نیروهای ضدِ شورش پانصد نفر از معترضان را بهسمتِ میدانِ سپاه هدایت میکردند و من بهگمانِ آنکه جمعیتِ اصلی در میدانِ بهارستان هستند، آنها را رها کردم ولی با رسیدن به میدان هیچ جمعِ معترضی ندیدم. بهسمتِ پانصد نفری که با شعارِ اللهاکبر به بالا هدایت شده بودند رفتم اما از آنها هم هیچ خبری نبود و دیگران گفتند که با گازِ اشکآور و باتوم جمعیت را متفرق کردهاند. اما همچنان جمعیتی در حدودِ سیصد نفر در فاصلهی میانِ دو میدان (پس از پلِ چوبی و پیش از میدانِ بهارستان) تجمع کرده بودند که با دستگیریِ یک جوان و هو کردنِ گاردیها توسطِ مردم و اعتراض به دستگیریِ او، آنها با باتوم به جانِ مردمِ ایستاده در پیادهرو افتادند و موتورسوارها نیز در کنارِ خیابان به حرکت در آمدند تا کسانی که از پیادهرو به خیابان فرار میکنند نیز بینصیب نمانند. اما گاردیهای بالایِ میدانِ سپاه نیز جمعیت را بهسمتِ پایین فراری میدادند و میزدند و بهنظر میآمد که این کار تلاش برای ایجادِ بیشترین ترس در مردم (قیچیکردنِ جمعیت) بوده باشد.
هلیکوپترِ نظامی چندین بار بر فرازِ معترضان به پرواز درآمد و صدای تیرِ هوایی نیز از خیابان بهگوش میرسید.
دو مسجد و طبعاً پایگاهِ بسیج در فاصلهی میانِ دو میدان بود که سرکوبگران را پشتیبانی و سازماندهی میکرد و یک پایگاهِ مبارزه با موادِ مخدر نیز در همان نزدیکی با این دو مرکز همراه شده بود. نشانِ لباسهای فورمِ نیروها از «پلیسِ مبارزه با موادِ مخدر» بود تا «پلیسِ پیشگیری». نزدیکیِ ساعتِ شش و نیم جمعیتی از بسیجیان با چهرههای گندمگون و سر و وضعِ آشفته، از میدانِ سپاه بهسمتِ میدانِ بهارستان با شعارهای «اللهاکبر» و «ما مطیعِ امرِ رهبریم» حرکت کردند. در همان زمان اما یکی از رهگذران با خود و به صدای بلند گفت که «این اللهاکبر با آن اللهاکبر فرق دارد» و همین یعنی مصادرهی شعارهای معترضان را هر فردِ معمولی نیز تشخیص میداد (گرچه باورِ راستین دارم که شعارهای هر جنبشِ اعتراضی باید تا حدِ امکان ویژه و غیرِقابلِ مصادره باشد).
از حدودِ یک ربع به هفت لباسشخصیها در میدانِ سپاه به گشتنِ مردمی میپرداختند که قصدِ ورود به خیابانِ سپاه را داشتند. حتی در دست گرفتنِ تلفنِ همراه با برخوردِ نیروهای حکومتی روبرو میشد. و پس از ساعتِ هفت نیز نیروهای ضدِ شورش دیگر به هیچکس اجازهی ورود بهسمتِ بهارستان نمیدادند و از پلِ چوبی تا میدانِ بهارستان را بسته بودند.
آنچه را که در اعتراضهای این روزها نمیتوان نادیده گرفت یکی حضورِ نیروهای سرکوبگر و اوباشِ حکومتی بهتعدادِ معترضان است و دیگری کمشدنِ محسوسِ جمعیتِ معترضان.
اما مهمترین چیزی که از تجربهی دیروز باید یاد گرفت آن است که میدانِ بهارستان از جهتِ موقعیتِ شهری چندان جای مناسبی برای تجمع نیست.
در همین زمینه:
ساعتِ پنج و چهل و پنج دقیقه به میدانِ سپاه رسیدم و بهسمتِ بهارستان حرکت کردم. در پیادهرو پر از جمعیت بود که مشخص بود از معترضان هستند نه مردمِ در حالِ رفت و آمدِ عادی. گاردیها و لباسشخصیها به همان تعداد در سراسرِ حدِ فاصلِ میدانِ سپاه و میدانِ بهارستان حضور داشتند. نیروهای ضدِ شورش پانصد نفر از معترضان را بهسمتِ میدانِ سپاه هدایت میکردند و من بهگمانِ آنکه جمعیتِ اصلی در میدانِ بهارستان هستند، آنها را رها کردم ولی با رسیدن به میدان هیچ جمعِ معترضی ندیدم. بهسمتِ پانصد نفری که با شعارِ اللهاکبر به بالا هدایت شده بودند رفتم اما از آنها هم هیچ خبری نبود و دیگران گفتند که با گازِ اشکآور و باتوم جمعیت را متفرق کردهاند. اما همچنان جمعیتی در حدودِ سیصد نفر در فاصلهی میانِ دو میدان (پس از پلِ چوبی و پیش از میدانِ بهارستان) تجمع کرده بودند که با دستگیریِ یک جوان و هو کردنِ گاردیها توسطِ مردم و اعتراض به دستگیریِ او، آنها با باتوم به جانِ مردمِ ایستاده در پیادهرو افتادند و موتورسوارها نیز در کنارِ خیابان به حرکت در آمدند تا کسانی که از پیادهرو به خیابان فرار میکنند نیز بینصیب نمانند. اما گاردیهای بالایِ میدانِ سپاه نیز جمعیت را بهسمتِ پایین فراری میدادند و میزدند و بهنظر میآمد که این کار تلاش برای ایجادِ بیشترین ترس در مردم (قیچیکردنِ جمعیت) بوده باشد.
هلیکوپترِ نظامی چندین بار بر فرازِ معترضان به پرواز درآمد و صدای تیرِ هوایی نیز از خیابان بهگوش میرسید.
دو مسجد و طبعاً پایگاهِ بسیج در فاصلهی میانِ دو میدان بود که سرکوبگران را پشتیبانی و سازماندهی میکرد و یک پایگاهِ مبارزه با موادِ مخدر نیز در همان نزدیکی با این دو مرکز همراه شده بود. نشانِ لباسهای فورمِ نیروها از «پلیسِ مبارزه با موادِ مخدر» بود تا «پلیسِ پیشگیری». نزدیکیِ ساعتِ شش و نیم جمعیتی از بسیجیان با چهرههای گندمگون و سر و وضعِ آشفته، از میدانِ سپاه بهسمتِ میدانِ بهارستان با شعارهای «اللهاکبر» و «ما مطیعِ امرِ رهبریم» حرکت کردند. در همان زمان اما یکی از رهگذران با خود و به صدای بلند گفت که «این اللهاکبر با آن اللهاکبر فرق دارد» و همین یعنی مصادرهی شعارهای معترضان را هر فردِ معمولی نیز تشخیص میداد (گرچه باورِ راستین دارم که شعارهای هر جنبشِ اعتراضی باید تا حدِ امکان ویژه و غیرِقابلِ مصادره باشد).
از حدودِ یک ربع به هفت لباسشخصیها در میدانِ سپاه به گشتنِ مردمی میپرداختند که قصدِ ورود به خیابانِ سپاه را داشتند. حتی در دست گرفتنِ تلفنِ همراه با برخوردِ نیروهای حکومتی روبرو میشد. و پس از ساعتِ هفت نیز نیروهای ضدِ شورش دیگر به هیچکس اجازهی ورود بهسمتِ بهارستان نمیدادند و از پلِ چوبی تا میدانِ بهارستان را بسته بودند.
آنچه را که در اعتراضهای این روزها نمیتوان نادیده گرفت یکی حضورِ نیروهای سرکوبگر و اوباشِ حکومتی بهتعدادِ معترضان است و دیگری کمشدنِ محسوسِ جمعیتِ معترضان.
اما مهمترین چیزی که از تجربهی دیروز باید یاد گرفت آن است که میدانِ بهارستان از جهتِ موقعیتِ شهری چندان جای مناسبی برای تجمع نیست.
در همین زمینه:
مردم در بهارستانِ تاریخی: مرگ بر دیکتاتور / خبرنامه امیرکبیر
سرکوبِ معترضان در میدانِ بهارستان / رادیو زمانه
گزارشی از تجمعِ امروز / شراگیم
سرکوبِ معترضان در میدانِ بهارستان / رادیو زمانه
گزارشی از تجمعِ امروز / شراگیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر