۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

رهبر لخت است

چنانکه گفته بودم و پیش‌بینی‌اش هم آسان بود، خامنه‌ای سخنانِ خود را با دشمن آغاز کرد و با دشمن نیز به پایان برد و خیلی روشن خواستارِ پایانِ راهپیمایی‌های به‌حقِ مردم شد. دشمن برای خامنه‌ای (همچون هر مستبدِ کوته‌فکر) اکسیری ست که او بیش از هر دوستی به آن نیازمند است.
پشتیبانی از رئیس‌جمهورِ دروغگو و خرده‌گیری بر موسوی که به‌گفته‌ی خامنه‌ای «اوصافِ خجالت‌آور» ِ رمال و کف‌بین را بر زبان رانده و پاک کردنِ چهره‌ی احمدی‌نژاد از وصفِ «خرافاتی»، نسبت دادنِ «حرکتِ ناشیانه» و «اردوکشی» به فراخوانِ موسوی برای اعتراض‌های خیابانی و در نهایت تهدیدِ رسمی و علنی که در صورتِ ادامه‌ی اعتراضات او بارِ بعد صریح‌تر با ملت سخن خواهد گفت، همگی بیش از پیش درونیاتِ کودتاگرِ اصلی را آفتابی ساخت.
تاکید بر لزومِ پیگیریِ تخلف‌های احتمالی از راه‌های قانونی و ژستِ قاطعیت به خود گرفتن که «بنده زیرِ بارِ هیچ امرِ غیرقانونی نخواهم کرد» و منت نهادن بر سرِ نامزدها و مردم که به شورای نگهبان گفته است تا شکایات را پیگیری کنند و بیانِ تمامیِ این سخنان با لحنی که حکایتگرِ اطمینانِ خامنه‌ای از برنامه‌ی کودتا است و در نهایت گفتنِ اینکه «چطور می‌توان یازده میلیون فاصله را تقلب نامید؟» همگی به زبانِ روشن به مخاطبانِ این سخنان می‌گوید که پایانِ پیگیری‌های صرفاً قانونی هیچ چیز جز تاییدِ نهاییِ این کودتای حکومتی نخواهد بود و آنان نیز از نظرِ رهبرِ کودتاچی هیچ راهی جز پذیرش و تسلیم ندارند.
نسبت دادنِ «رذل» به یک دولتِ غربی، بیانِ عبارتِ «غلط می‌کنند چنین حرف می‌زنند» و نظایرِ چنین تعبیراتی تنها یادآورِ ژستِ احمقانه‌ی انقلابی‌گری برای کسی ست که خود از انقلابی دیگر علیهِ خود به هراس افتاده است.
خامنه‌ای همیشه دوست دارد ژستِ میانه‌روی به خود بگیرد. همگان یا در حالِ تندروی هستند یا کندروی. این طرف افراط کرده و آن طرف تفریط و من به‌عنوانِ رهبرِ کودتا اکنون به صحنه آمده‌ام تا خطِ اعتدال و حقیقتِ محض را به ملت بگویم. این نقاب اما با ادبیاتِ خامنه‌ای و روحِ حاکم بر سخنانِ امروزش هیچ سازگار نیست.
از نظرِ ولیِ فقیهِ ایران، دانشجویانِ معترض «شلوغ‌کن» هستند و او هویتِ تمامی کشتگانِ این روزها را با نامِ «بسیجی» و «حزب‌اللهی و انقلابی» مصادره و جای جنایتکار و کشته را عوض می‌کند، چنانکه تخریبِ اموالِ عمومی توسطِ بسیج و عمله‌های دستگاهِ کودتا را نیز به دشمن و آشوبگران نسبت می‌دهد.
خامنه‌ای ملت را می‌کُشد و سپس مسوولیتِ آن را بر دوشِ موسوی و کروبی قرار می‌دهد. او زیرکانه نوکِ پیکانِ تمامیِ اتهامات را به‌طرفِ مقابل برگردانده است. واکنشِ موسوی پس از این رجزخوانیِ رهبر بسیار سرنوشت‌ساز و مهم است. او یا باید با نوشتنِ نامه‌ای به رهبر با ادبیاتِ خودِ او سخن بگوید و تلاشِ خامنه‌ای برای سرپوش گذاشتن بر تقلبِ گسترده در آرای مردم و پاک کردنِ صورت مساله‌ی «بی‌اعتمادیِ مردم به رژیم» را در راستای اهدافِ همان دشمنِ موردِ بغضِ خامنه‌ای معرفی کند یا اینکه زین پس با اراده‌ای محکم‌تر به فراخوان‌ها و پیگیری‌های خود برای احقاقِ حقِ ملت ادامه دهد.
تلاشِ مزورانه برای نقابِ پشتیبانی از مردم به چهره زدن؛ مردمِ مظلوم و بی‌گناهی که می‌خواهند کسب و کار کنند و به زندگیِ خود برسند اما راهیپماییِ معترضان آسایش را از آنان گرفته، تنها در راستای اختلاف افکندن میانِ ملت و دو قطبی‌سازیِ بیش‌ترِ فضای کشور است. هر چه باشد از قدیم گفته‌اند که «تفرقه بینداز و حکومت کن!»
خامنه‌ای از گروه‌های سیاسی انتظارِ «حرف‌شنوی» دارد و لوطی با زبانِ خودش می‌گوید که نظراتِ «انتر»ش به او نزدیک‌تر است. اینها نشانه‌های صریحی است بر اراده‌ی کودتا از بالا و اینکه احمدی‌نژاد چیزی جز همان «رئیس‌جمهورِ خدوم و البته حرف‌شنو»یِ خامنه‌ای نیست.
اکنون دیگر تمامیِ عواملِ اصلیِ کودتا نیک دانسته‌اند که مردم این خیانتِ آشکار و دهن‌کجیِ بی‌شرمانه به خود را تاب نیاورده‌اند و هیچیک از دروغ‌های عمله‌های کودتا را در موردِ سلامتِ انتخابات باور نکرده‌اند. از نظرِ من محورِ تمامیِ سخنانِ خامنه‌ای از میان بردنِ همین «آگاهیِ درونی» بود. او تمامِ تلاشِ خود را کرد تا با چنگ زدن به دشمن و چاپلوسی از مردم آنان را همچنان باورمند به نظام معرفی کند و منکرِ از دست رفتنِ اعتمادِ اکثریتِ مردم نسبت به رژیم شود. وای به روزی که کودتاچی در این فریبکاریِ دوچندان و روان‌شناختی کامیاب گردد! آن روز فریبکاریِ واقعی نیز نزدِ مردم جامه‌ی راست‌کردای به تن خواهد کرد و ما خود نیز چنین شعبده‌بازیِ رسوایی را باور خواهیم کرد. اما «دریافتِ درونیِ» ملت با هزاران خطبه هم دیگر دگرگون نخواهد شد. خامنه‌ای نیز چندان امیدی به این امر ندارد و برای همین نیز دست به کارِ تهدید و ترساندن شده است.
فردا با جمعیتِ بسیار بیش‌تری باید در اعتراضِ خیابانی شرکت کرد! موسوی اگر با مردم پیش رفت که هیچ و گرنه مردم موسوی را نیز پشتِ سر خواهند گذاشت. او از اساس در این اعتراضات موضوعیت ندارد بلکه صرفاً طریقیت دارد. موسوی نماد و سمبلِ فریادِ دادخواهیِ مردم است وگرنه مساله دیگر نه برنده و بازنده بلکه رسیدنِ میزانِ فریبکاریِ رژیمِ اسلامی به مرحله‌ی ریشخندِ صریحِ ملت است.
بگذاریم خامنه‌ای نقاب را اندک اندک و هر چه بیش‌تر از رخ بردارد! بگذاریم رهبرِ کودتاچی چنانکه خود گفته بارِ دیگر صریح‌تر سخن بگوید. ولیِ فقیه با لباسِ زیر به میانِ مردم آمده است و همان بهتر که حقیقتِ عریان و زشتِ خود را به‌تمامی به‌نمایش بگذارد. از آن پس مردمِ ایران یکرنگی و راستگوییِ آن کودک را یکصدا فریاد خواهند زد که: «خامنه‌ای لُخت است!»
پس‌نوشت:
راهپیماییِ سکوت دیگر تمام شده است. دستِ‌کم باید شعارِ «مرگ بر دیکتاتور» را یک‌صدا فریاد زد. گرچه پس از این خطبه‌ی کودتا تنها شعارِ ایده‌آل «مرگ بر خامنه‌ای» است.

بازتاب در
بالاترین و دنباله

۳ نظر:

  1. یاران سلام بر شما

    خب از کسی که حداقل بیست سال است از جنایتکاران حرفه ای حمایت می کند، نباید هم بیشتر از آن چه در نماز جمعه امروز گفت توقع داشت. سال هاست عده ای با قمه و ساطور و پنجه بکش و کارد و کابل و ... روز روشن و در مقابل چشم مسئولین نطام در خیابان ها و دانشگاه ها زن و بچه و پیر و جوان را لته و پار می کنند، اما از به اصطلاح رهبر کشور هیچ واکنشی نشان داده نمی شود.

    انگار نه انگار این کشور دادستانی دارد و سیستم قضایی. یک سیستم "قصابی" به تمام معنا برای حفظ رژیمی که تئوریسین های آن شرمی ندارند براحتی و علنی و صریح بگویند ادامه حیات شان بر "نصرت باالرعب" است. نصرت بالرعبی که نوزاد به دنیا نیامده را در شکم مادرش می درد و از روی جنازه هر دو با موتور سیکلت رد می شود.

    این ها اینند که هستند. ارمغانی جز ظلمت و نکبت و کینه ندارند. اما ما در مقابل چه داریم: نور و برکت و عشق...

    ما چیزی جز "صلح" و آرامش نمی خواهیم و این جز با "آزادی" میسر نیست و لازمه رسیدن به آزادی، "عشق" است!

    با عشق، آزاد می شویم و به صلح می رسیم. حال هم از نظر فردی و هم از منظر اجتماعی و سیاسی. هم خود را می سازیم و هم جامعه خود را. این جا عجله و بیقراری راهی ندارد. سفری است که خود مقصد هم می باشد. در طول مسیر رشد می کنیم، با یاران هم راه در می آزیم... عشق می ورزیم... به دیگران کمک می کنیم... شانه مان تکیه گاه یاران خواهد بود به وقت نیاز آن ها... در محله ها به همسایه های خود دست یاری می دهیم... به ضعف های خود پی می بریم ... بر دانش خود می افزاییم... و این گونه است که ما از آن ها متمایز می شویم... نبرد با ظلمت و پلیدی یک رویارویی همه جانیه می شود... و آن گاه دیگر جایی برای حضور دیو و دیو صفتان نمی ماند. خیلی از آن ها هم به ما خواهند پیوست و سران پلیدشان هم چون این آقا و مصباح به زباله دانی تاریخ خواهند پیوست، چون ضحاک و نرون و هیتلر و موسولینی و دیگر جنایتکارن تاریخ!

    خب می بینیم که با این دیدگاه و رویکرد بی شک پیروزی از آن ماست. هم به لحاظ فردی و هم اجتماعی و سیاسی.

    همه ابزارهای مسالمت آمیز را بکار می گیریم. از تظاهرات گرفته تا اعتصاب... تا رساندن صدای خود به صلح دوستان جهان... سازماندهی و کنترل... ارتقا دانش مبارزه ... و استفاده از همه ابزارهای مدرن!

    سفر طولانی است ... اما جایی که سفر را خود مقصد بدانیم همه چیز عوض خواهد شد... هر روز به هدفی می رسیم که این خود چون موتور محرکه ای ما را به پیش می راند برای رسیدن به مقصد نهایی. اینجا دیگر یاس و ناامیدی به سراغ ما نخواهد آمد. با عشق آزاد می شویم و به صلح می رسیم...

    پاسخحذف
  2. جواب آقاي خامنه اي به اعتراضات مردمي : بيلاخ خ خ خ

    آقاي خامنه اي خودت باعث شدي تا مردم من بعد شعار مرگ بر خامنه اي را سر بدهند ....

    پاسخحذف
  3. یک نکته مهم:

    روشهای پیروزی در تظاهرات: در تظاهرات باید با شعارهایی حساب نیروی انتظامی و بسیج را از هم جدا کرد. مثلا
    نیروی انتظامی، حمایت! حمایت!
    نیروی انتظامی، شما طرف مایی.

    یا حتی می توان وجدان بسیجیان را هم بیدار کرد. مطمئن باشید که آنها هم حتی در خانواده های خودشان طرفداران میرحسین و کروبی وحود دارد.

    بسیجی، بسیجی، تویی که خون می ریزی؟!!
    ملت نگاهت می کند شهدا صدایت می کنند
    بسیجی راه امام، برگرد به صدر انقلاب

    پاسخحذف