شخصیتِ میرحسینِ موسوی از پیش از انتخابات برای من تاملبرانگیز بود. اما پس از انتخابات او را بسیار بیش از آنچه تصور میکردم یافتم. دستِبرقضا میرحسین همان مردِ عملی ست که دکتر سروش در رقیبِ اصلاحطلبِ او میدید. او بیست سال از سیاستِ جمهوریِ اسلامی که خود یکی از ده مردِ اولِ آن بود کناره گرفت و هنگامی هم که آمد نه برای کسبِ مقام که بر اساسِ دریافتی درونی آمد و شواهد نشان میدهد که بهگفتهی خودش در برابرِ این «شعبدهبازی» و «صحنهآراییِ خطرناک» بهاین سادگی سر خم نمیکند (بیجهت نیست که خامنهای در سالِ هفتاد و شش مانعِ نامزدیِ موسوی برای انتخاباتِ هفتمِ ریاستجمهوری شد. شهامتِ موسوی بههیچرو با سستیِ خاتمی سنجشپذیر نیست).
میرحسین دیندارِ آزادهای است. دستِکم در روزهای سراسر سیاهِ پس از انتخابات نشان داده است که اهلِ مصالحه و زد و بند با پشتِ پردهی قدرت نیست. گرچه به روزگارِ خمینی او اسیرِ شیدای بنیانگذار بود و شک ندارم هرگز به خود اجازهی چون و چرا در کشتارهای پیرِ مُرادش را نداده است. اما شخصیتِ میرحسین را باید جدا از رخدادهای دورانِ حکومتِ خمینی دید. آن دوران سراسر زیرِ سایهی سنگینِ خمینی سر خم کرده است. گرچه این وضعیت هیچ از مسوولیت و خطای کارگزارانِ ولایتِ او نمیکاهد.
میرحسین بهراستی حقیقت را گفت که چکیدهی سیاستورزیِ خمینی است. شخصیتِ او به خمینی بسیار نزدیک است! میرحسین اهلِ معامله و بدهبستان نیست، صریح و بیپرده سخن میراند، آن بیباکیِ باورپذیرِ خمینی را بهتمامی داراست و روحیهی انقلابیاش تنها ژست و ادا نیست. او حقیقتاً انقلابی رفتار میکند گرچه در گفتار تلاش دارد وفاداریِ خود را به رژیمِ اسلامی نشان دهد. این همان دوگانهای ست که میرحسینِ موسوی باید روزی با آن روبرو میشد.
منطقِ رفتارِ انقلابی در جایی رخ میدهد که فرد با یک سیستمِ دروغ و سرکوب روبرو است؛ سیستمی که راههای قانونیِ آن چیزی جز چیدهمانِ همان سیستم برای موجهساختنِ دروغ و سرکوب نیست. میرحسینِ بهگمانِ خود ضدِ چنین سیستمی در دورانِ شاه مبارزه میکرد. پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی و پایهگذاریِ حکومتی با نامِ جمهوریِ اسلامی، میرحسینِ موسوی به یکی از دولتمردانِ سرشناسِ دههی اولِ رژیم تبدیل شد. او همراه با خامنهای، رفسنجانی و بهشتی در کودتای خردادِ شصت ضدِ ابوالحسنِ بنیصدر نقشِ تعیینکننده داشت و نیز در برابرِ عزلِ آیتالله منتظری سکوت پیشه کرد. اکنون اما نوبت به خودِ میرحسین رسیده است. او تنها در این روزهاست که میتواند حس کند ستم یعنی چه، چرا که مستقیماً مخاطبِ این ستم واقع شده است. اکنون میرحسینِ انقلابیِ دههی پنجاه از دلِ دولتمردِ دههی شصت سربرآورده است و پس از گذشتِ سی سال از رژیمِ موردِ ستایشش، او را به مبارزه با همان شیوهها ضدِ همین رژیم واداشته است. اکنون دیگر او تمامیِ روشهای مبارزه با شاه را در پیکار با دستگاهِ کودتا بهکار گرفته است؛ از راهپیماییهای اعتراضآمیز و صدورِ بیانیههای پایداری تا اللهاکبرهای روی پشتِ بام. و چه کسی ست که نداند اللهاکبر همچون نشانی از مبارزه تا چه میزان برای یک حکومتِ دینی هولناک است؟
میرحسین در بیانیهی شمارهی پنجِ خود خطاب به ملتِ ایران با گفتنِ اینکه «اگر حجمِ عظيمِ تقلب و جابهجاییِ آرا، كه آتش به خرمنِ اعتمادِ مردم زده است، خود دليل و شاهدِ فقدانِ تقلب معرفی شود، جمهوريتِ نظام به مسلخ كشيده خواهد شد» به خطبهی کودتای رهبر و سخنِ رسوای «چگونه میتوان یازده میلیون را تقلب کرد؟» پاسخ داده است. او از «دشوار شدنِ حرکتِ اصلاحی در چهارچوبِ مبانیِ جمهوریِ اسلامی با برخوردهای غیرِقانونیِ روزهای اخیر» سخن میگوید. صراحت و قاطعیتِ بیانیهی شمارهی هشتِ او یادآورِ همان ایستادگی در بیانیهی فراموشنشدنیِ او پس از اعلامِ نمایشیِ نتایجِ انتخاباتِ دهمِ ریاستجمهوری است.
رهبریِ میرحسین برای این جنبش هم خوب است و هم بد. خوب است چرا که یکی از شخصیتهای مهمِ همین رژیم برای نخستینبار با تودهی هوادارِ خود در سراسرِ کشور ضدِ کودتای رهبر بهپا خاسته است. و بد است چرا که میرحسین در نهایت خود را درونِ چهارچوبهای جمهوریِ اسلامی محدود خواهد کرد. او از جهتِ باور و احساس خود را به اساسِ جمهوریِ اسلامی وابسته میبیند.
جمهوریِ اسلامی با این خیانتِ آشکار و حسابشده در آرای ملت و سپس کشتارِ خونینِ مردمِ بیگناه توسطِ مزدورانِ ولیِفقیه، مشروعیتِ نیمبندِ خود را نیز دیگر یکسره از دست داده است. اما این چیزی نیست که میرحسینِ موسوی بپذیرد.
آنچه میرحسینِ موسوی بهخوبی دانسته است و باید صریحاً نیز ابزار کند آن است که سیستمِ دروغ و سرکوب هرگز این انتخابات را ابطال نخواهد کرد و برنامهی کودتای تعیینشده از سوی رهبر گام به گام در حالِ اجراست. پس کمترین چشمداشتِ درونرژیمی از میرحسین آن است که صلاحیتِ خامنهای را برای رهبری پایانیافته بداند و در جهتِ سرنگونیِ قانونیِ او کوشش کند. تنها از این راه است که او میتواند جنبش را در چهارچوبِ نظام مهار کند.
در واقع میرحسین رهبرِ جنبشی با مطالباتِ زیر است:
ابطالِ انتخابات و برگزاریِ دوباره همراه با نظارتِ نهادهای بینالمللی (که میرحسین باید این نظارت را بپذیرد و بهصراحت بخواهد!)
به زیر کشیدنِ علیِ خامنهای به جرمِ کودتا ضدِ نهادهای انتخابیِ جمهوریِ اسلامی و نیز دستورِ صریح برای کشتارِ مردم.
که هر یک از این دو بیتردید پیروزیِ بزرگی برای ملت خواهد بود!
اما شواهد از رخدادِ هیچیک نشانی ندارد.
افزون بر آن دانسته نیست که میرحسینِ موسوی تا کجا با جنبشِ سبزی که بهدرستی خود را معلول و نه علتِ آن دانسته، همراهی خواهد کرد و پیگیریِ خیانت و جنایتِ ولیِفقیه را تا چه میزان پیش خواهد برد. (او در دیدار با جامعهشناسان تنها به همین اندازه بسنده کرده است که «حمایت رهبری در شرایط عادی از دولت مفید است ولی یکی تلقی شدن رهبر و ریاستجمهوری بهنفع کشور نیست.»)
ما همه میدانیم که با جابجاییِ قدرتِ ولایتِ فقیه از یک نفر به دیگری یا به شورای رهبری، مسالهی استبدادِ دینی از میان نخواهد رفت. اما پرسش آن است که آیا میرحسینِ موسوی میتواند رهبرِ جنبشی برای براندازیِ رژیمِ اسلامی باشد؟ گمان نمیکنم چنین باشد. او در نهایت تنها خواستارِ برکناریِ خامنهای خواهد شد و هرگز از اصلِ ولایتِ فقیه دست نخواهد شست (هرگز فراموش نمیکنم که میرحسین در نخستین سفرِ انتخاباتیاش به قم، در دیدار با مراجع گفت که ولایتِ فقیه کشور را از خطرِ دیکتاتوری حفظ کرده است. اما اکنون بهروشنی میبینیم که همین ولایتِ فقیه چگونه مناسبترین زمینه را برای کودتای انتخاباتی و گماردنِ یک دستنشانده بهجای منتخبِ واقعیِ مردم در راسِ قدرتِ اجرایی فراهم کرده است.)
موسوی در نهایت رهبرِ ناخواستهی جنبشِ مردمِ ایران برای رهایی از رژیمِ استبدادِ دینی است!
میرحسین دیندارِ آزادهای است. دستِکم در روزهای سراسر سیاهِ پس از انتخابات نشان داده است که اهلِ مصالحه و زد و بند با پشتِ پردهی قدرت نیست. گرچه به روزگارِ خمینی او اسیرِ شیدای بنیانگذار بود و شک ندارم هرگز به خود اجازهی چون و چرا در کشتارهای پیرِ مُرادش را نداده است. اما شخصیتِ میرحسین را باید جدا از رخدادهای دورانِ حکومتِ خمینی دید. آن دوران سراسر زیرِ سایهی سنگینِ خمینی سر خم کرده است. گرچه این وضعیت هیچ از مسوولیت و خطای کارگزارانِ ولایتِ او نمیکاهد.
میرحسین بهراستی حقیقت را گفت که چکیدهی سیاستورزیِ خمینی است. شخصیتِ او به خمینی بسیار نزدیک است! میرحسین اهلِ معامله و بدهبستان نیست، صریح و بیپرده سخن میراند، آن بیباکیِ باورپذیرِ خمینی را بهتمامی داراست و روحیهی انقلابیاش تنها ژست و ادا نیست. او حقیقتاً انقلابی رفتار میکند گرچه در گفتار تلاش دارد وفاداریِ خود را به رژیمِ اسلامی نشان دهد. این همان دوگانهای ست که میرحسینِ موسوی باید روزی با آن روبرو میشد.
منطقِ رفتارِ انقلابی در جایی رخ میدهد که فرد با یک سیستمِ دروغ و سرکوب روبرو است؛ سیستمی که راههای قانونیِ آن چیزی جز چیدهمانِ همان سیستم برای موجهساختنِ دروغ و سرکوب نیست. میرحسینِ بهگمانِ خود ضدِ چنین سیستمی در دورانِ شاه مبارزه میکرد. پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی و پایهگذاریِ حکومتی با نامِ جمهوریِ اسلامی، میرحسینِ موسوی به یکی از دولتمردانِ سرشناسِ دههی اولِ رژیم تبدیل شد. او همراه با خامنهای، رفسنجانی و بهشتی در کودتای خردادِ شصت ضدِ ابوالحسنِ بنیصدر نقشِ تعیینکننده داشت و نیز در برابرِ عزلِ آیتالله منتظری سکوت پیشه کرد. اکنون اما نوبت به خودِ میرحسین رسیده است. او تنها در این روزهاست که میتواند حس کند ستم یعنی چه، چرا که مستقیماً مخاطبِ این ستم واقع شده است. اکنون میرحسینِ انقلابیِ دههی پنجاه از دلِ دولتمردِ دههی شصت سربرآورده است و پس از گذشتِ سی سال از رژیمِ موردِ ستایشش، او را به مبارزه با همان شیوهها ضدِ همین رژیم واداشته است. اکنون دیگر او تمامیِ روشهای مبارزه با شاه را در پیکار با دستگاهِ کودتا بهکار گرفته است؛ از راهپیماییهای اعتراضآمیز و صدورِ بیانیههای پایداری تا اللهاکبرهای روی پشتِ بام. و چه کسی ست که نداند اللهاکبر همچون نشانی از مبارزه تا چه میزان برای یک حکومتِ دینی هولناک است؟
میرحسین در بیانیهی شمارهی پنجِ خود خطاب به ملتِ ایران با گفتنِ اینکه «اگر حجمِ عظيمِ تقلب و جابهجاییِ آرا، كه آتش به خرمنِ اعتمادِ مردم زده است، خود دليل و شاهدِ فقدانِ تقلب معرفی شود، جمهوريتِ نظام به مسلخ كشيده خواهد شد» به خطبهی کودتای رهبر و سخنِ رسوای «چگونه میتوان یازده میلیون را تقلب کرد؟» پاسخ داده است. او از «دشوار شدنِ حرکتِ اصلاحی در چهارچوبِ مبانیِ جمهوریِ اسلامی با برخوردهای غیرِقانونیِ روزهای اخیر» سخن میگوید. صراحت و قاطعیتِ بیانیهی شمارهی هشتِ او یادآورِ همان ایستادگی در بیانیهی فراموشنشدنیِ او پس از اعلامِ نمایشیِ نتایجِ انتخاباتِ دهمِ ریاستجمهوری است.
رهبریِ میرحسین برای این جنبش هم خوب است و هم بد. خوب است چرا که یکی از شخصیتهای مهمِ همین رژیم برای نخستینبار با تودهی هوادارِ خود در سراسرِ کشور ضدِ کودتای رهبر بهپا خاسته است. و بد است چرا که میرحسین در نهایت خود را درونِ چهارچوبهای جمهوریِ اسلامی محدود خواهد کرد. او از جهتِ باور و احساس خود را به اساسِ جمهوریِ اسلامی وابسته میبیند.
جمهوریِ اسلامی با این خیانتِ آشکار و حسابشده در آرای ملت و سپس کشتارِ خونینِ مردمِ بیگناه توسطِ مزدورانِ ولیِفقیه، مشروعیتِ نیمبندِ خود را نیز دیگر یکسره از دست داده است. اما این چیزی نیست که میرحسینِ موسوی بپذیرد.
آنچه میرحسینِ موسوی بهخوبی دانسته است و باید صریحاً نیز ابزار کند آن است که سیستمِ دروغ و سرکوب هرگز این انتخابات را ابطال نخواهد کرد و برنامهی کودتای تعیینشده از سوی رهبر گام به گام در حالِ اجراست. پس کمترین چشمداشتِ درونرژیمی از میرحسین آن است که صلاحیتِ خامنهای را برای رهبری پایانیافته بداند و در جهتِ سرنگونیِ قانونیِ او کوشش کند. تنها از این راه است که او میتواند جنبش را در چهارچوبِ نظام مهار کند.
در واقع میرحسین رهبرِ جنبشی با مطالباتِ زیر است:
ابطالِ انتخابات و برگزاریِ دوباره همراه با نظارتِ نهادهای بینالمللی (که میرحسین باید این نظارت را بپذیرد و بهصراحت بخواهد!)
به زیر کشیدنِ علیِ خامنهای به جرمِ کودتا ضدِ نهادهای انتخابیِ جمهوریِ اسلامی و نیز دستورِ صریح برای کشتارِ مردم.
که هر یک از این دو بیتردید پیروزیِ بزرگی برای ملت خواهد بود!
اما شواهد از رخدادِ هیچیک نشانی ندارد.
افزون بر آن دانسته نیست که میرحسینِ موسوی تا کجا با جنبشِ سبزی که بهدرستی خود را معلول و نه علتِ آن دانسته، همراهی خواهد کرد و پیگیریِ خیانت و جنایتِ ولیِفقیه را تا چه میزان پیش خواهد برد. (او در دیدار با جامعهشناسان تنها به همین اندازه بسنده کرده است که «حمایت رهبری در شرایط عادی از دولت مفید است ولی یکی تلقی شدن رهبر و ریاستجمهوری بهنفع کشور نیست.»)
ما همه میدانیم که با جابجاییِ قدرتِ ولایتِ فقیه از یک نفر به دیگری یا به شورای رهبری، مسالهی استبدادِ دینی از میان نخواهد رفت. اما پرسش آن است که آیا میرحسینِ موسوی میتواند رهبرِ جنبشی برای براندازیِ رژیمِ اسلامی باشد؟ گمان نمیکنم چنین باشد. او در نهایت تنها خواستارِ برکناریِ خامنهای خواهد شد و هرگز از اصلِ ولایتِ فقیه دست نخواهد شست (هرگز فراموش نمیکنم که میرحسین در نخستین سفرِ انتخاباتیاش به قم، در دیدار با مراجع گفت که ولایتِ فقیه کشور را از خطرِ دیکتاتوری حفظ کرده است. اما اکنون بهروشنی میبینیم که همین ولایتِ فقیه چگونه مناسبترین زمینه را برای کودتای انتخاباتی و گماردنِ یک دستنشانده بهجای منتخبِ واقعیِ مردم در راسِ قدرتِ اجرایی فراهم کرده است.)
موسوی در نهایت رهبرِ ناخواستهی جنبشِ مردمِ ایران برای رهایی از رژیمِ استبدادِ دینی است!
گمان میکنم چنانکه داریوشِ همایون استادانه نگاشته است، خردمندانه آن است که چشمداشتِ خود را از این جنبش متناسب با خاستگاه و خواستههای برآمده از آن تنظیم کنیم و با ایدهآلیزمِ خیالپردازانه و طرحِ خواستهای بیشینه بیجهت این رخدادِ ارزشمند و دادخواهیِ تاریخی را ناکام یا ناچیز جلوه ندهیم.
پسنوشتِ اول:
میرحسینِ موسوی از جنسِ سیاستمدارانی ست که نسلِشان در جمهوریِ اسلامی رو به نابودی است. در میانِ بسیاری از سیاستمدارانِ رژیم از کهنه و نو، دیگر هیچ آرمانی فراتر از پول و قدرت وجود ندارد. ایستادگیِ موسوی در برابرِ کودتای سازمانیافتهی حکومتی، انگشتِ شگفتی در دهانِ بسیاری از دولتمردانِ خودفروختهی رژیم نهاده است!
پسنوشتِ دوم:
به نقل از سایت بالاترین:
پاسخحذفوعده بچه های غرب تهران در میادین پونک و سعادت آباد برای شنبه
میرحسین ما را امیدوار نگاه داشته. امشب الله اکبرها وحشتناک بود و حتما تن خیلیا رو لرزونده. بچه های غرب تهران برای ساعت 17 روز شنبه در دو میدان پونک و سعادت آباد قرار گذاشتن. یه سری از بچه ها هم از کرج دارن میان. اونقدر می آییم و راه می ریم و به جلوی مامورا قدم می زنیم تا ببینیم کی زودتر خسته میشه. این پیغام رو به بچه های غرب تهران برسونید. / یه خبر هم اینکه پنجشنبه قطعه 257 بهشت زهرا پر از مامور نظامی و لباس شخصی بود و هر کی رو که می گفت آشنای خونواده های مقتولینه می گرفتن و می بردن. اونجا چادر زده بودن و مراقب اینکه کسی به هوای زیارت قبور مقتولین جولان نده.
دوستان عزیزی که تو کار ریاضیات، منطق، اقتصاد، علوم کامپیوتر، فیزیک، و غیره هستید. لطفا فکر کنید و سریعا یک راه حل برای مشکل تجمعات داخل ایران پیدا کنید. این موضوع رو جدی بگیرین لطفا. این مساله شماست، نشون بدید که چیزهایی به درد بخور هم بلدید! لطفا این مطلب رو تو بالاترین بزارید
پاسخحذفیکی از مشکلات بسیار جدی که در راه راهپیمایهای مسالمت آمیز مردم وجود دارد این است که ماموران مسلح دولتی همزمان با دیگران از مکان و زمان راهپیماییها خبر دار میشوند و با حضور زود هنگام در محل مورد نظر از تشکیل هسته اولیه این تجمعات جلوگیری میکنند. سوالی که مطرح میشود این است که چه راه حلی برای این مشکل وجود دارد. من متخصص نظریه بازیها نیستم اما فکر میکنم که بشود یک استراتژی پیدا کرد که امکان تشکیل تجماتی با تعداد قابل توجهی از مردم رو بده. صورت مساله اینه: فرض کنید پانصد هزار نفر میخواند در جائی، مهم نیست کجا مثلا در یکی از میادین تهران، تجمع کنند. فرض کنید صد هزار نفر نیروی ضد شورش هم وجود داره. مردم چه جوری رفتار کنند که در یکی از میادین حدود صد هزار نفر بتونند تجمع کنند؟ برای اینکه موضوع روشن بشه استراتژی زیر رو در نظر بگیریید:
فرض کنید که مردم قرار است ساعت ۴ بعد از ظهر در میدان انقلاب جمع بشن. حالا قرار میزاریم که هرکسی بره در اولین میدونی که در فاصله حد اکثر ۵ کیلومتری میدون انقلاب است تجمع کنه و وقتی که تعداد تجمع کنندگان به مثلا ۱۰۰ نفر رسید به میدون نزدیکتر حرکت کنند. و قرار میزاریم که اگر کسی به مانع برخورد کرد(مثلا پلیس ضد شورش یا...) راهش رو کجع کنه ولی عقب نره. در این صورت چه اتفاقی میافتد؟ به نظر من امکان اینکه تعداد قابل توجهی از مردم بتونن در یک جا همدیگر رو پیدا کنند بسیار زیاد است. شما فکر کنید چرا و ببینین آیا استراتژیهای بهتری پیدا میکنید؟
فردا ساعت 11 تجمع مردمی در میدان 7 تیر
پاسخحذفسلام/ دوست عزیز کاری که میر حسین در حال انجام آن است تا همین لحظه هم بسیار پربار و امیدوار کننده بوده است. شکستن تابوی خامنه ای از کسی ساخته نبود. اما اینکه می گویید میرحسین در چارچوب نظام عمل می کند، شما درست می گویید اما سرنگونی کامل بدون اینکه جایگزینی مناسب و با برنامه متصور باشد، نه شدنی است نه مفید. سرنگونی حکومت در حال حاضر حداکثر منجر به ظهور دولتی نظبر دولت های عربی خواهد شد. اما در صورت کنار زدن خامنه ای و ایجاد تحولاتی مفید در همین سیستم کاری عقلانی تر و آینده دار تر به نظر می رسد.
پاسخحذفدوست عزیز، بولتن ما را بخوانید و ما را از نظرتان آگاه کنید:
پاسخحذفwww.sinosin.org