۱۳۸۵ فروردین ۵, شنبه

گزیده‌ی نوشته‌های من

گرچه مخاطبِ پیشنهادِ خوبِ سیبستان کسانی جز من بودند، اما این کار اگر برای هیچ‌کس نفعی نداشته باشد، حداقل برای خودم بسیار مفید بود. زیرا یکبار به گذشته‌ی خود بازگشتم و توانستم به آنچه بودم و آنچه اکنون هستم، نگاهی گذرا بیندازم و در این بازنگری، وزنِ خود و نوشته‌هایم را به‌دست آورم.
با نگاهی به خودم آنچنانکه در یادداشت‌هایم نشان داده شدم، به این نتیجه رسیدم که حال و هوای من ملغمه‌ای از دغدغه‌های فلسفی، نقدهای دینی و احساساتِ درونی ست. "دین" و "خدا" همیشه ذهن و روحم را به خود مشغول داشته و "فلسفه" همیشه برایم حکم چیزی را داشته که می‌توان از طریقش ارضاء شد. اسمش را می‌توان "ارگاسم ذهنی – وجودی" گذارد.
در کل هیچگاه "زیادنویس" نبوده و نیستم (و به‌نظرم نه حسن است نه عیب). شاید اگر حجم تمام یادداشت‌های این دو سال را جمع کنید به‌اندازه‌ی یادداشت‌های شش ماه سیبستان هم نشود.
تحلیل‌ها و نقدهای طولانی کمتر نوشته‌ام و در عوض تحلیل و نقدِ کوتاه فراوان می‌توان یافت.
لحن کلامم گاهی از حالتِ علمی خارج می‌شود و در کل نیش و طعنه‌های علمی هم فراوان در یادداشت‌هایم دیده می شود.
به‌نظرم وبلاگ‌هایی که بخش نسبتا زیادی از نوشته‌های‌شان "گزین‌گویه"های فکری و احساسی‌شان هست، در نگاهِ "مقاله‌پسندانه"ی سیبستان به‌نحوی مورد غفلت قرار می‌گیرند، حال آنکه ارزش و تاثیر برخی از این "گزین‌گویه"ها از بسیاری از تحلیل‌های طولانی بیش‌تر است.
به‌هرحال من در پایان فهرستی از برخی گزین‌گویه هایم را نیز آورده‌ام.
گزیده‌ی نوشته‌ها در دو دوره‌ی وبلاگ‌نویسی من، از هم تفکیک شده و هر دوره را جداگانه ذکر کرده‌ام.
پ.ن:
متاسفانه بخش قابل توجهی از لینک‌های دوره‌ی "سوفیست" دچار اشکال بود که تصحیح گردیده است.

دوره‌ی سوفیست:
در این دوره من به‌وضوح تحت تاثیر ملکیان بودم و معمولا هر ماه دوبار با او گفتگو داشتم.

March 2003:
در بابِ حجاب (1 و 2): اگر گوهر حجاب، حفظ عفت باشد، در برخی قبائل جز به عریانی تحقق نمی‌یابد.
April 2003:
در بابِ دین عقلانی: مومنان در مواجهه با روایاتِ عقل ستیز، چه می‌کنند؟! +
گفت و گوی خیالی با یک آخوند: الان که بعد از سه سال می‌خونمش، دیگه به دلم نمی‌نشینه. +
در نقدِ سخنان رهبر دربابِ لیبرالیزم: ماجرای "ابو غریب" در عراق را دلیلی بر ردِ لیبرالیزم گرفته است!! +
May 2003:
در بابِ "خدای بی‌زمان": آیا با تصور قابل قبولی از مفهوم زمان، می‌توان به چنین خدائی قائل شد؟ +
در بابِ "مناط احکام": رد این سخن مشهور که ملاک احکام با عقل به چنگ نمی‌آید. +
در بابِ "عقلانیتِ جامع": عقلانیت‌ای که برخی واقعیات را غیرقابل تبیین می‌داند نه غیر واقعی. +
2003 June:
در نقدِ شوی تبلیغاتی "ادواردو آنیلی": از نمدِ "ادواردو" نمی‌توان کلاهی برای مقاصد سیاسی – مذهبی دست و پا کرد. +
2003 July:
در نقدِ دعوتِ متفکران غربی به ایران: دعوتِ امثال هابرماس به ایران تا چه حد ما را از نظریات او آگاه می‌سازد؟ +
در بابِ پروژه‌ی "معنویت" و تفاوتهایش با نظریاتِ سروش: 1 و 2
در بابِ ابهام مفاهیم دینی: فاهمه‌ی متدینان باورهای متناقض را به‌راحتی می‌پذیرد و با هم جمع می‌کند. +
2003 August:
تشیع و ارتدوکسی ( 1، 2 و 3 ): موانع درون‌دینی برای پرسشگری در تشیع و تفاوت‌های ریشه‌ای آن با مکتب اعتزال.
هر چه تعداد آتوریته‌ها در یک دین و مذهب بیش‌تر باشد، به‌همان میزان جمود و سکون فکری در آن بیش‌تر است.
2003 September:
در نقدِ تاریخ‌نگاری افسانه‌ای: محمد از پستانِ ابوطالب شیر می‌نوشیده؟!! +
علم خدا و اختیار: در بابِ سازگاری یا عدم سازگاری علم مطلق خداوند با اختیار انسان. +
در نقدِ جواد طباطبائی: بخشی از مصاحبه‌اش با همشهری دچار ابهام بود که البته توضیحاتِ دخوی عزیز (اونموقع "زهرخند" بود) مقداری آنرا برایم روشن ساخت و بخشی دیگر نیز به‌نظرم ناشی از بی‌اطلاعی ایشان از مفهوم فلسفه‌ی مضاف و برخی از مصادیق‌اش بود. برخی از کامنت‌های مهم این بخش را به "مخلوق" منتقل کرده‌ام. +
در بابِ اسلام و حقوق بشر: نقدِ سخنان شیرین عبادی در سازگاری اسلام با حقوق بشر. +
در بابِ مساله‌ی شر: اگر خدائی خیرخواه وجود دارد، چرا آنچه را که "بهترین جهان‌های ممکن" می‌نامند، پر است از شرور طبیعی و اخلاقی؟! +
2003 November:
در بابِ دانشگاه اسلامی: لحن‌اش کمی غیر علمی ست اما محتوایش نه. +
در بابِ "معرفت‌شناسی اصلاح‌شده": ذکر این نکته که امثال "پلنتینگا" در این تئوری به‌وضوح از آراء ویتگنشتاین متأخر تاثیر پذیرفته‌اند. +
یادداشتِ خداحافظی: دلائلی برای رفتن‌ام آوردم که برخی از آنها زائل شده و برخی دیگر همچنان می‌تواند موجبِ ترکِ فضای مجازی شود. +

دوره‌ی مخلوق:
در این دوره از توهماتِ "ولتر"ی و ادعاهای "روشنگری"ام، اندکی کاسته شد و سعی کردم که فقط از خودم و برای خودم بنویسم.

2005 June:
در بابِ یک دوست: بخشی از زیستِ اخلاقی یقینا به‌معنای تعهد به پیمان‌ها عموما و پیمان زناشوئی خصوصا می‌باشد. "ادعای اخلاق بدون دین" اگر در مقام حرف باقی بماند، همان بوی تعفنی از آن برخواهد خواست که از "اخلاق‌گریزیِ متدینان" به‌مشام می‌رسد. +
در بابِ تفاوتِ حال و هوای سوفیست و مخلوق. +
در بابِ "جبهه‌ی دموکراسی‌خواهی": اگر مشروعیتِ ارزش‌های مدرنیزم را بخواهیم با تفاسیر نواندیشانه از دین گدائی کنیم، به‌قول محمد، این جبهه در تقابل با سکولاریزم قرار خواهد گرفت. [دقیقا به این دلیل که با تفسیر دیگری از دین (که اتفاقا اصیل‌تر هم هست) بنیان مشروعیتِ این ارزش‌ها بر باد خواهد رفت.] +
در بابِ انتخاباتِ نهم ریاست جمهوری و معین: 1، 2 و 3
2005 July:
در بابِ فیلم "بی‌وفا" از آدریان لین: عشق چیزی نیست که یکبار به‌سراغ ما آدم‌‎ها بیاید و تعیین مرزی مشخص میان عشق و هوس بسیار دشوار و وابسته به عرف جامعه می‌باشد. +
متعصبین و جمهوری اسلامی: در بابِ تشابه رفتار خانواده‌های متعصب – مذهبی با فرزندانشان و رفتار "جمهوری اسلامی" با شهروندانش. +
در نقدِ سخنانِ "حسن حنفی" متفکر مصری: سکولاریزمی که او از آن دم می‌زند، هر چیزی هست جز همان سکولاریزم. +
2005 August:
در نقدِ سخنان خاتمی: او در مراسم وداع‌اش با عنوان "سلام خاتمی"، خرده‌‎گیری‌های کودکانه‌ای بر روشنفکران وارد کرد، فقط به این دلیل که ایده‌ی نامشروع "جامعه‌ی مدنی یعنی مدینة النبی" را نقد کردند. +
در بابِ "دینداری‌های تناقض‌نما": نمی‌توان ادعای تدین به اسلام کرد اما محدودیت‌های آن (شریعتِ اسلام) را زیرکانه نپذیرفت. این نحوه‌ی تدین دچار تناقض است. +
2005 September:
معنویتِ ولائی: در بابِ گدائی ولی‌فقیه از پروژه‌ی یک روشنفکر سکولار. +
از روحیاتِ ما ایرانیان: در بابِ جدال امید مهرگان و حامد فولادوند بر سر ترجمه‌ی کتابِ "در شناختِ نیچه" +
2005 October:
تفاوتِ بنیانگذار و روشنفکران: در بابِ ازخودگذشتگی خمینی در راه هدفش و برج‌عاج‎‌نشینی روشنفکرانِ ما. +
در بابِ بحثِ "تجدد ایرانی": جنجالی که بر سر سخنرانی ملکیان به‌راه افتاد و ادعاهای بدون دلیلی که از جانبِ هر دو طرف مطرح شد و نقدهای بعضا غیرمنصفانه ای که از ملکیان شد. +
2005 November:
نقدِ فاشیزم به‌شیوه‌ی پازولینی: پازولینی در فیلم "سالو" زیاده‌روی کرده است. البته اونموقع که این یادداشت رو می‌نوشتم حس خیلی بدی داشتم، شاید برای بازنگری لازم باشه دوباره فیلم رو ببینم. +
در بابِ لزوم به‌رسمیت‌شناختن "تدین‌های باز": پاسخی به نقد سولوژن به من، و تعدیل نظراتم در یادداشتِ "در بابِ دینداری‌های تناقض‌نما". +
نقدِ هم‌آغوشی اسلام و قاعده‌ی طلائی در اخلاق. +
2005 December:
در بابِ آموزش عالی: نتایج هولناکِ تولید انبوه در وادیِ علوم انسانی. +
در نقدِ سخنانِ موسوی خوئینی‌ها: به سخنانش دقت کنید وببینید که یکی از سرشناس‌ترین سردمدارانِ اصلاحات چگونه در هیأتِ یک "آخوند روشنفکرستیز" ظاهر شده است. +
در بابِ بنیانگذار و اصلاح‌طلبان: از نظر اینان خمینی دموکرات‌ترین رهبر جهان و خامنه‌ای دیکتاتورترین آنها است!!! +
2006 January:
در نقدِ معرفی دانشنامه‌ی "ویکی پدیا" از ملکیان: یک معرفی کوتاه، ناقص و نارسا. در این یادداشت به وجوهی از اندیشه و شخصیتِ ملکیان نیز پرداخته‌ام و برخی از آنها را نقد کرده‌ام. ( 1 و 2 )
بحث از تشابه مصباح و غزالی: این بحث با یادداشتی از محمدِ عزیز (خلبان کور) آغاز شد و با یادداشتی بلند، دقیق و عالمانه از سرانگشتِ عزیز به پایان رسید. بحث‌های خودم و سرانگشت را در بخش نظرخواهی آورده‌ام. ( 1 و 2 )
هیوم و ادیان توحیدی: در بابِ رابطه‌ی دیالکتیک میان یگانه‌پرستی و شرک‌پرستی در ادیان ابراهیمی و نشان دادن مصادیقی از نظریه‌ی هیوم در هر سه سنتِ مسیحی، یهودی و اسلامی. +
در نقدِ سروش: در واقع پاسخی ست به یکی از "کامنت‌نشینانِ" وبلاگستان که از "ادبِ بحث" هیچ نمی‌داند. +
در بابِ تشابه آراء اسکار وایلد و نیچه: با توجه به‌نمونه‌ی رمان مشهور "تصویر دوریان گری" از وایلد. این یکی از بهترین نوشته‌های من هست که حداقل به دلِ خودم می‌نشیند. +
در بابِ "فردیدهراسی" دکتر سروش: نقدِ مصاحبه‌ی او با "روز" که نقش فردیدیان در آن به‌نحوی اغراق‌آمیز بزرگ‌نمائی شده بود. +
2006 February:
در بابِ کاریکاتورهای محمدبن‌عبدالله: خواستم بگویم سست کردن بنای اسلام از طریق نقدِ آکادمیک بدون تردید پیش‌زمینه‌ی لازمی برای نقدهای هنری از طریق کاریکاتور و غیره است و بر آن تقدمی دارد که تاریخ مسیحیت نیز آنرا تایید می‌کند. اما آیا نقدهای آکادمیک در بابِ اسلام هرگز به آستانه‌ی آگاهی مسلمین رسید؟ و آیا کسانی که وظیفه‌ی چنین کاری را برعهده داشتند ( علی‌القاعده روشنفکران) از پس انجام آن به‌خوبی بر آمدند؟ +
در بابِ "اسلام ضد خشونت": بخشی از رفتارهای تند، رادیکال و خشونت‌آمیز مسلمین در واکنش به ماجرای کاریکاتورها، ریشه‌اش نه به تندخوئی آنان که به "عدم تساهل" اسلام در وادیِ اعتقادات باز می‌گردد. +
در نقدِ سخنان وزیر ارشاد: صفار هرندی به‌نحوی عوام‌فریبانه اندک بودن تعداد کتاب‌های ممنوع‌الانتشار در برابر کتاب‌های مجوز داده شده را دلیلی بر تساهل وزارتخانه و غیرقابل قبول بودن انتقادات گرفته است!!! +
در بابِ "پورنوگرافی و وقاحت‌نگاری": گزارشی از مقاله‌ی "دیوید هربرت لارنس" چاپ شده در وبلاگِ سرانگشتِ عزیز. +
در بابِ خودکشی خداوند: احساساتِ نوستالژیکِ ایمان‌گرایانه‌ی من که گاه سر برمی‌آورد و هم‌هنگام مایه‌های الحادی قوی هم در آن می‌توان یافت. +
در بابِ خریت‌های خداوند و مخلوقاتش: برخی مشکلاتِ شخصی من را واداشت که در اوج استیصال و ناراحتی این یادداشت را بنویسم. از نوشته‌هائی ست که به دلم می‌نشیند و دوستش دارم. شاید به این دلیل که حس و حالِ آنموقع را با چاشنی از هذیاناتِِ فلسفی، کمابیش بازتاب داده است. +
2006 March:
در بابِ آنتونی فلو و محمد: توضیحی در بابِ چرخش نظری فلو از الحاد به "دئیزم" و ذکر بخش سانسورشده‌ی مصاحبه‌ی فلو درباره‌ی پیامبر اسلام. +
در نقدِ فلسفه‌ی اسلامی: گزارشی از سخنرانی ملکیان در دانشگاه تربیت مدرس. مهم‌تر از خود یادداشت، بخش نظرخواهی آن است که حاوی نظریاتِ آریای عزیز و پاسخ‌های من می‌باشد. +
گزین‌گویه ها:
در بابِ ارزش رسیدن به بی‌پاسخی برخی پرسش‌ها +
در بابِ "جمهوری اسلامی" +
در بابِ ناشاد زیستن متدینانِ سنتی +
در بابِ دگر زیستی +
در بابِ عقب‌ماندگی ذهنی روحانیت +
پرسش در بابِ ظرفیتِ سکولاریزاسیون در ایران +
حسی غریب +
در بابِ نفرت +
تمسخر عقلانیت به چه هدفی؟! +
درهم‌تنیدگی هویتِ ما و مدرنیته +
در بیان چرائی سکوت در برابر تفسیر نادرستِ دیگران از رفتارهایم +
انسان، فرا انسان و غفلت +
آدمیان، بازیچگانِ خداوند +
در بابِ عجز علم تجربی از معنا دادن به زندگی +
احساساتِ اگزیستانسیالیستی +
"قالو بلی" ئی که خیلی‌ها به یاد نیاورده‌اند +
محصول جمهوری اسلامی +
منطق غالبِ ما ایرانیان +
در مضراتِ اندیشیدن +
کسبِ جواز برای زیستن +
در بابِ بت‌شکنان تاریخ +
در بابِ غربتِ انسانی و معصومیت +
مغالطه‌ی "کمال دست‌نایافتی" در مورد محدودیتِ عقل +
تریلوژی در بابِ "مرگ" +
کتابِ مقدس من +
در بابِ الحاد +
در بابِ هم‌آغوشی شادکامی و بلاهت +
در بابِ ایمان +
در بابِ "اسکیزوفرنیک" (تصویر) +
در بابِ ابله دیدنِ دیگران +
خاطره‌ی یک خودکشی +
عاشقانه (1 و 2 )
در بابِ غربت و عشق (1، 2، 3 و 4 )
در بابِ فرهنگِ سرکوبگر غرایز +
در بابِ زندگی ایده‌آل +
مرثیه ی تولد +
پرسش از متناقض بودن مجموعه‌ی باورهایم با یک باور اخلاقی +
در بابِ عشق +
پرسش در بابِ رابطه‌ی فرهیختگان و عامه‌ی مردم +
در بابِ تهوع‌آور بودن زندگی و ارزشمندیِ آن +
از آثار سرگردانی در عشق (1 و 2 )
هذیانات +
پرسش از اصالتِ "زندگی اصیل" +
در بابِ تنهائی +
در بابِ آدمیان و عشق +
در بابِ انقلابِ پنجاه و هفت +
در بابِ احساس و سکس در پسران +
در بابِ روسپی و عشق +
در بابِ خودفرمانروائی +
در بابِ بلاهت و هرزگی +

۹ نظر:

  1. kare jalebi kardeyi
    in kheily khoob ast ke adam gahi afkarash ra naqdo barresy konad
    haddaqal khodash ba seire tahavvole andisheash ashna mishavad va shayad jahayi ra bazsazi ya bazyabi konad.

    پاسخحذف
  2. چه کار جالبي !
    بعضي هاشو خوندم و مي خوام سيو کنم بعضي ديگشو هم بخونم ...

    پاسخحذف
  3. مخلوق بسیار عزیز
    چه کار خوبی کردی فهرست نوشته‌هات را یکجا آوردی. کار را بر من ِ خواننده آسان می‌کند. هر چند کاش این توضیحات یکی دو خطی را هم نمی‌آوردی. بدجوری مخاطب را با پیش‌فرض سراغ مطلب می‌فرستد. هر بار کلی تلاش می‌کردم تا از سیطره‌ی جهت‌دهی‌ات خلاصی یابم. کاش دست‌کم توضیحاتت فاقد ارزش‌گذاری بودند.
    بگذریم. از بین این فهرست طولانی، بعضی‌شان خیلی چسبید. مخلوق با همین قلم و نظر است که در خاطر من حضور دارد:

    ــ مقدم بر همه، پاسخت به سولوژن عزیز است. نمی‌دانی چه لذتی بردم از شهامت ابراز تغییر عقیده‌ات. اما یک سوال: تغییر نگرشی که به آن اشاره کرده‌ای، آیا فقط بر اثر بحث با دوستانت حاصل شد؟ عجیب است. این تغییرها در طول زندگی، عمدتا در رویارویی با عرصه‌ی «عمل» است که رخ می‌نمایند.

    ــ تفاوت‌های پروژه‌ی معنویت با نظریه‌های سروش

    ــ یادداشت «از روحیاتِ ما ایرانیان»ات را اصلا نپسندیدم. همان زمان نگارشش هم گمان می‌کردم نویسنده‌ای میهمان آن را در مخلوق گذاشته.

    ــ نقدت از معرفی ملکیان در ویکی‌پدیا یک نکته‌ی فراموش نشدنی برای من داشت: ترسیم دو چهره از ملکیان.

    اما بگویمت که از نگاه من، بهترین یادداشتت «در بابِ تشابه آراء اسکار وایلد و نیچه» نیست. نوشته‌های کلامی‌ات هم نیست (که مخلوق زیادی بوی کلام به خود گرفته. گاهی به فلسفه‌ی دین نزدیک می‌شوی اما نمی‌دانم چرا متکلم بودن را بر هر چیز ترجیح می‌دهی). به هر روی، بهترین نوشته‌های تو در این فهرست، همانها هستند که تلالویی از «احساساتِ نوستالژیکِ ایمان گرایانه»ات را آشکار می‌کنند. ضمنا مشتری پر و پا قرص «گزین گویه‌ها»ت هستم. کاش تعدادشان بیشتر بود.

    شاد و سلامت باشی

    May 07, 2006 2:28 AM

    پاسخحذف
  4. دوستِ عزیز!
    جنابِ حسن جعفری!
    نمی دانید چقدر از خواندن نظرتان خوشحال شدم!
    واقعا ممنونم که وقتِ خود را صرفِ خواندن برخی از یادداشتهای من و نگاشتن نظراتِ خود نمودید!
    از آنجا که از "گزین گویه"ها از روی لطف تعریف کردید، من چند تائی به تعدادشان افزودم که شاید چنگی به دل نزند... نمی دانم! (بگذارید به حسابِ ذوق زدگی):
    - در هم تنیدگی هویتِ ما و مدرنیته
    - در بیان چرائی سکوت در برابر تفسیر نادرستِ دیگران از رفتارهایم
    - آدمیان، بازیچگانِ خداوند
    - در بابِ عجز علم تجربی از معنا دادن به زندگی
    - محصولِ جمهوری اسلامی
    - در مضراتِ اندیشیدن
    - کسبِ جواز برای زیستن
    - عاشقانه (1 و 2 )
    - در بابِ غربت و عشق (1، 2، 3 و4 )
    - از آثار سرگردانی در عشق (1 و 2 )
    ------------
    - در موردِ توضیحاتِ لینکها راستش گمان نمی کردم که برای خواندن مطلب مشکل ساز شود. به قول شما شاید بهتر بود که فاقدِ ارزش گذاری می بود.
    - در بابِ "چهره ی متکلمانه ی مخلوق" بنظرم بوئی از کلام ندهد، چون آنچه تا بحال نوشتم مطلقا واجدِ انگیزه های متدینانه نبوده و نیست.
    اما به گمانم یک علتِ کم رنگی "فلسفه ی دین" در آن و "هیاتِ کلامی یافتنش" آن باشد که یادداشتها بیشتر ناظر به دین و مذهبی خاص (اسلام و تشیع) بوده است و این تا حدی به قولِ شما، این گمان را ایجاد می کند که فضایِ "محلوق"، کمابیش متکلمانه گردیده است.
    - در موردِ نقدِ "سولوژن"ِ عزیز و پاسخ من همراه با تغییر موضع ام در مورد یادداشتِ "در بابِ دینداری های تناقض نما" باید بگویم که اساس چرخش نظری ام بخاطر جرقه ای بود که در ذهنم زده شد و البته با بحث با دوستان هم بیشتر پخته گردید:
    راستش تشابه خطرناکی دیدم میان رویکرد برخی روشنفکران لائیک در محکوم کردن تدین های مینیمال به قصدِ جدا کردن آدمیان از اساس دینداری و وجود همین رویکرد در بنیاد گرایان به قصدِ تحمیل ظواهر دین و تمامیتِ دستورات دینی به آدمیان. ( یا همان تحمیل تدین ماکزیمال به آنان)
    گویا "تدین مینیمال" (با اینکه هنوز هم بنظرم دچار ناسازگاریِ درونی ست) قربانی دو گروهی گشته بود که هر دو در این نابخردی مشترک بودند که آدمیان را از برخی مواهبِ دینداری محروم می ساختند، یکی شادیِ زندگی را برای متدینان نمی پسندید و دیگری آرامش ناشی از دینداری و اعتقاد به خداوند را. ("دینداری بما هو دینداری" مرادم است که حتی شاید - و بر این "شاید" تاکید دارم - به تعبیر دوستِ عزیزم "آریا" بتوان از element های اسلامی خالی اش ساخت بدون آنکه اصل این دینداری به خطر افتد و در معرض نابودی قرار گیرد. این کار اگر که امکان پذیر باشد بنظرم شاهکار خواهد بود.)
    به این نتیجه رسیده ام که این "تدین های تناقض نما" محور و اساس زندگی و ضامن سلامتِ روانی بسیاری از افرادِ جامعه ام می باشد و چنین توقعی که افراد یا "تدین ناب" داشته باشند یا به "الحاد" بگروند، بسیار بی مسوولانه و غیر انسانی ست.
    به تعبیری دیگر تناقضی که در این نحوه ی تدین دیده می شود اجتناب ناپذیر بوده و همانطور که در آن یادداشت نوشته ام، به فرض شرائط اخلاقی یکسان، مطلوب هم می باشد و شور و شادیِ بمراتب بیشتری از "تدین ناب" در آن می توان دید.
    البته آشنائی با دو فرشته ای که یکی شان تدین ای بی رنگ (نسبت به ادیانِ مطرح) داشت و دیگری تدین به اسلام اما به همان نحو باز و ملایم و درکِ حال و هوای آنان و ضروتِ وجودِ تکیه گاهی ماورائی برای بسیاری از آدمیان در مشکلات و مصائبِ زندگی و نیز زیبائی ایمان این دو نفر، در تغییر نگرش من موثر بود.
    -----------------
    در پایان از لطف و محبتِ تان سپاسگزارم و حقیقتا اطمینان از حضور خوانندگانی چون شما، تنها دلیل وجودِ "مخلوق" و ادامه ی حیاتش می باشد.
    با آرزویِ شادی و سربلندی برایتان!

    July 13, 2006 11:37 PM

    پاسخحذف
  5. ("دینداری بما هو دینداری" مرادم است که حتی شاید - و بر این "شاید" تاکید دارم - به تعبیر دوستِ عزیزم "آریا" بتوان از element های اسلامی، خالی اش ساخت بدون آنکه اصل این دینداری به خطر افتد و در معرض نابودی قرار گیرد. این کار اگر که امکان پذیر باشد بنظرم شاهکار خواهد بود.)
    +++++++++++++++++++
    باید امکانپذیرش کنیم امیر جان. هم خودت. هم من. هم صدها و شاید هزاران نفر مثل تو و من. باید. باید . باید تلاش کنیم.

    امیر جان.

    آقا شرمنده. من می خواستم امروز، یه مطالبی در باره ی تجربه ی خدا بنویسم. ولی نشد. مغزم فعلا آماده گی نداره. ولی سعی می کنم، یه مطلب مختصری فردا بنویسم./// اون چیزی را که او بالا کپی کردم از نوشته ات؛ فقط می خواستم تاکید کنم که امیر جان. اگر آنچه را تو ، عالی فهمیده ای و دریافته ای، دیگرانی که سالهاست مغز مرا می خورند و در دهها و صدها فرم بیانی و گفتاری و نوشتاری ام نیر نمی فهمند، تلاش می کردند که بفهمند و دریابند، باور کن ما ایرانیها، یک شبه، ره صد ساله را تا کنون رفته بودیم. حیف که آدمها، موقعی می فهمند که فلاکت و مصیبت را دیگه نمیشه حتّا دید؛ چه رسد به در افتادن با آن. ///

    July 13, 2006 11:39 PM

    پاسخحذف
  6. آریای عزیزم!
    تو لطف داری دوستِ من!
    می دانم که سرت شلوغ است (و تازه با اینهمه مشغله ای که داری، من واقعا فرصت نمی کنم که تمام یادداشتهایت را بخوانم)، بهرحال هر زمان که "درباره ی تجربه ی خدا" نگاشتی، حتما من را نیز با خبر کن!
    خوشحالم که معتقدی من تا حدی توانسته ام گوهر سخن ات را درک کنم!

    July 13, 2006 11:40 PM

    پاسخحذف
  7. امیر جان.

    من این مطلب را برای تو نوشته بودم پسر خوب در پست دیروزم.

    غلت زدنهای نیمه شب در رختخواب رویاها:

    ......... بریدن مفهوم از بستر تصویری آن به معنای پروراندن عصاره ی آن تصویر در ابعاد کیهانی می باشد. خدا، مفهومیست که در تصاویر متعدّد خودش به رنگ اقوام و ملتها و قبیله ها و نژادها و تیره ها و اقلیّتهایی در می آید تا باهمستانشان را امکانپذیر و معنادهی کند. ولی آنچه که تصویر را در قفس قومی – قبیله ای، بسیار فقیر و محدود و دربسته و زمخت و خشک می کند، ناگنجایی چیزیست که مفهوم از توضیح و تشریح و بازشکافی آن، ناتوان می باشد. به عبارت دیگر؛ سخن گفتن از اقیانوسیست که فقط قطره ای از آن در لیوان تصویر قومی – قبیله ای از اقیانوس فرو چکیده است. اندیشیدن خدا، اندیشیدن کائنات هست. اندیشیدن فضاییست که بیکرانه گی آن، کرانه های تصویری – مفهومی ماست. خدا در خودگشایی گوهر خود، به شکلهای متفاوت و رنگارنگ و اعجاب انگیز و معمّایی دگردیسه می شود. از این رو، در نخستین پرسشواره های انسان، خدا در مقام « هسته و سنگپایه و افق » پدیدار می شود و در آخرین تاملات بشری در مقام « گرانیگاه و قطب نما و جاودانه گی » به شمار می آید. خدا در پروسه ی « پیکر یابیهای خود » هست که برای فهم بشری، دریافت پذیر می شود و در شاخه، شاخه های درخت همه تخمه ی خود از لحاظ « انتولوژیکی »، برهانهای وجودی پیدا می کند. خدا در این معنا؛ یعنی « سرچشمه ای » که از خود می جوشد و در هستی خود که همان کائنات معمّایی با تمام زیر و بمهایش باشد، افشانده می شود. خدا، ثبات جانمایه داریست که ابدیّت خیره کننده ی زیباییهایش در زنده گی بخشی وجود او به آفرینشهایش هست. خدا، چشم اندازی وسیع و بسیار گشوده دامن هست که گرانیگاه جاودانه گی خود را از « چشمه ی مهر ورز خویش » اخذ می کند. پیکریابیهای خدا از گوهر سرشار شده ی او ریشه می گیرند و به سان شاخ و برگ درخت وجودش به پیرامونی که کائنات باشد، پخش و گسترده می شوند. خدا، در دگردیسیهای خود، افشانده گیسویی می باشد که هر آفرینشی از نشانه های زایش و دگر سانی تازه به تازه ی گوهر زاینده ی او می باشد و همچنین در روند مهر ورزیدن و عشق به تکه تکه های وجودش هست که آفریننده گی خود را مکرّر در نامکرّر می کند. اینست که هر آفریده ای نیز تمامیّت آنچه را که خدا بالذّات هست در وجود خویش، آمیخته دارد. از این رو، هر ذرّه ای از وجود او، باریکراهیست که به درخت حقیقت او، راه می برد و آزردن و سر به نیست کردن، کوچکترین آفریده ای به معنای ، گم و گور کردن راهیست که به سوی او میانجامد. هستی خدا در گردآمد و سهیم شدن و نقش داشتن تکه، تکه های آفرینشهای اوست که پروسه ی کمال بی کمالات را در خودش می پیماید. تمام آن پیوندهای کلیدی و درهمسرشته و متقابلی که چیزها در کائنات و جهان و امثالهم با یکدیگر دارند، همه از نقشی حکایت می کنند که پروسه ی « خودگستری خدا » را هویدا می کنند. در این راستا می توان گفت که خدا در پدیدار شدنش به کائنات و گیتی و هر چه که هستی می یابد، واگردانده می شود و در مقام آفرینشگر همه ی پدیده ها به شمار می آید با حقانیّت داشتن به آنچه که هستند و در پروسه ی فردیّت دیگرسان خود، شکفته و پدیدار می شوند. بزرگترین ثقلگاه خودگشایی خدا، همان جانبخشی او به پدیده ها می باشد که هیچکس محقّ و مجاز نیست به آفریده اش، آسیبی برساند؛ زیرا آسیب زدن به آفریده؛ یعنی آزردن خدا و اختلال در زایش بدیعیّات منحصر به فرد مادر و زاینده ای که او باشد. اندیشیدن خدا، اندیشیدن کهکشانیست که فراسوی امکانهای آزمایشی بشر می باشد، درست بسان موجودی میکروسکپی که در معده ی بشر، محدود و محکوم و زندانی باشد؛ ولی بخواهد انسانی را در تمامیّتش بیندیشد و بشناسد و بر آن، حاکم و مسلّط شود. ناممکن بودن چنین واقعیّتی برای بشر مثل روز، روشن است. خدا، منبع عشق و مهریست که کوزه ی تهی آدمی را با افشانده شدن خودش، سرشار می کند و انسان هیچگاه نخواهد توانست چنان منبعی را تسخیر کند و مالک شود؛ زیرا خدایی که مهر می ورزد و از سرشاری خودش افشانده می شود، خداییست زاینده و مادر که در هر چیزی، بخشی از وجود خود را بازمی شناسد و با آن همباز می شود. به همین دلیل، مهر ورزی، هرگز مالک پذیر نیست. .........

    July 13, 2006 11:41 PM

    پاسخحذف
  8. سلام!
    از آشنايي با شما خيلي خوشحالم. سر فرصت لينكهاي اين پست تون رو هم مي خونم. نمي دونم صاحب سيبستان از اين پست شما اطلاع دارن يا خير اگر نه فكر مي كنم بايد حتما بهشون اطلاع بدين تا به ليست شون اضافه كنن. من به شما لينك مي دم. با تشكر

    July 13, 2006 11:43 PM

    پاسخحذف